لیزا برنان جابز، دختر مدیر عامل سابق اپل، بخشی از کتاب تازهاش را منتشر کرده است که به رابطه دشوار او با پدرش میپردازد. این قطعه که توسط نشریه Vanity Fair منتشر شده است، برخی از حوادث دردناک زندگی او را بیان میکند.
لیزا برنان جابز، دختر مدیر عامل سابق اپل، استیو جابز، گزیدهای از خاطرات خود را که به زودی در قالب کتابی به نام «ماهی کوچولو» چاپ میشود، منتشر کرده است. این نوشته حاوی جزئیاتی دردناک درباره رابطه دشوار او با پدرش است. این اولین بار است که برنان جابز در مورد پدرش با چنین جزئیاتی نوشته است. شرح حوادثی مثل اینکه، پدرش پس از به دنیا آمدنش، او را به عنوان فرزند خود نپذیرفته است و از مادرش، کریستیان برنان، برای بزرگ کردن او حمایت مالی نکرده است.
استیو جابز در سال 2011 در 56 سالگی در اثر عوارض ناشی از سرطان پانکراس جان خود را از دست داد. این دستنوشته که در نشریه Vanity Fair منتشر شد، با داستان آخرین روزهای زندگی جابز شروع میشود، روزهایی که او تحت نظر یک راهب بودایی بوده است و راهب ترتیب ملاقاتهای لیزا با پدرش را میداده. گویا جابز در سالهای جوانی به سنت بودایی گرایش داشته است.
برنان جابز به توصیف دیدارهایش با پدر بیمار خود در هر آخر هفته و تلاشش برای اینکه جزئی از خانواده باشد، در کنار همسر فعلی او، لورن پاول و سه خواهر و برادر ناتنیاش میپردازد. او می نویسد:
من دیگر از اینکه آن آشتی بزرگ اتفاق بیفتد، چیزی شبیه فیلمها، ناامید شده بودم؛ با این همه به ملاقاتهای آخر هفتهام ادامه میدادم.
این نوشته به روزهای آغاز تولد لیزا در سال 1978 هم اشاره میکند؛ روزهایی که پدرش از پذیرفتن او سر باز میزده و سرانجام پس از صدور فرمان بازپرس قضایی بخش سان ماتئو مجبور به انجام آزمایش DNA و در نتیجه آن، ملزم به قبول هزینههای دخترش میشود.
در یکی از این جزئیات، برنان جابز توضیح میدهد که چگونه وکلای پدرش اصرار داشتند که حمایت مالی او از فرزندش را در 8 دسامبر 1980، قطع کنند و درست چهار روز بعد از این ماجرا، سهام اپل به فروش عمومی میرسد و استیو جابز به یک باره صاحب ثروتی هنگفت میشود.
لیزا در یکی از خاطراتش میگوید که پدرش به محض اینکه خط و خشی روی پورشهاش میافتاد، آن را با یک خودروی نو تعویض میکرد و لیزا هر بار به او میگفته که این بار اگر خواستی از شر پورشه خلاص شوی، آن را به من میدهی، اما پاسخ پدر این بود:
هیچ چیزی گیر تو نمیآید، میفهمی؟ هیچ چیز به تو نمیرسد.
برنان جابز در ادامه میافزاید که پدرش هیچوقت در مورد، پول، غذا و کلمات، آدم سخاوتمندی نبوده است.
دستنوشته لیزا بر اساس احساسات دوران کودکیاش شکل گرفته، دورانی که او رابطهای معمولی با پدرش نداشته و مدام در تلاش بوده تا به او نزدیک شود. او می نویسد:
برای او، من نقطه ننگی روی کارنامه صعود پر افتخارش بودم؛ چون داستان ما با روایت عظمت و شوکتی که او دوست داشت برای خودش بسازد، متناسب نبود. وجود من اعتبار نام او را خراب میکرد. اما برای من داستان درست برعکس بود؛ هرچه به او نزدیکتر میشدم کمتر احساس شرمساری میکردم، او بخشی از جهان بود که من را به سمت نور میبرد.
او به «اپل لیزا»، نسخه شکست خورده پیش از مکینتاش، به صورت استعارهای از تلاشهای خودش برای داشتن پدر، اشاره میکند. روزی او از پدرش پرسیده بود که
آیا نام «اپل لیزا» را از اسم من گرفتهای؟
و جابز پاسخ میدهد:
نه، بچه جان، متاسفم.
اما لیزا از دورانی که روابطش با پدر دستخوش تغییر شده بود هم مینویسد. او در مرور خاطراتش به یاد میآورد که جابز او را برای تعطیلات آخر هفته به خانه دعوت میکند و او را همراه کل خانواده به دیدار بونو خواننده گروه یو تو میبرد که از دوستان صمیمی اش بوده است.
در آنجا بونو همان سوال لیزا را تکرار میکند و حالا جابز در پاسخ به اینکه آیا پروژه لیزا از روی نام دخترش اسم گذاری شده می گوید: بله!
کلام آخر
برای اطلاع بیشتر از دنیای اخبار عمومی جهان با پلازا همراه بمانید، شما همچنین میتوانید در بخش نظرات، دیدگاه خود را با ما به اشتراک بگذارید.