در این مطلب با مروری بر 10 بازی گیج کننده برتر عناوینی را یادآور میشویم که به خاطر داستان گنگ یا پیچیدهشان به راحتی قابل فهم نیستند و ممکن است بازیکنان را سردرگم کنند.
در دوران کهن، پیچش بازیهای ویدیویی در دو خط و یک نقطه خلاصه میشد؛ سناریویی نبود و کسی هم از این بابت شکایتی نداشت. دلیلش این بود که آن وقتها صنعت بازی یک رسانه فرهنگی قلمداد نمیشد و تنها هدف از تولید بازی، سرگرمی و گذراندن چند ساعت از اوقات فراغت بود. با عرضه کنسولهای خانگی شرکت نینتندو و سپس سگا، مختصر سناریویی برای بازیها نوشته شد و بازیکنان با داستانهایی ساده و بدون پیچیدگی برای نبرد با آدم بدها انگیزه گرفتند.
با پیشرفت بازیهای ویدیویی ماهیت این صنعت تغییر کرد و کمکم به یک مدیوم فرهنگی تبدیل شد. بازیها مثل فیلمهای سینمایی عمق بیشتری یافتند و هر از گاهی هم با بخشهای شوک برانگیز بازیکنان را شگفت زده میکردند. این رویه تا جایی ادامه داشت که مسیر بازیها حتی از فیلم هم فاصله گرفت و اکنون بهترین بستر برای روایت داستانهای پچیده و گیجکننده است. در دهه اخیر سناریوی بازیها بیشتر از هر رسانه دیگری شما را به فکر وا میدارند. از طرفی سازندگان هم برای بازیکنان دوآتشه تا میتوانند جزئیات عجیب و غریب فراهم آوردهاند تا ساعتها درونشان غرق شوند.
داستان اغلب بازیهای ویدیویی تا صدها ساعت برای کشش مخاطب پتانسیل دارند، بنابر این بد نیست هر از گاهی یکی دو تا پیچش هم در گوشه کنارشان جای بگیرد. وجود کمی پیچیدگی برای داستانهایی با دنبالهها و اسپینآفهای متعدد، قابل قبول است، اما در عین حال عناوینی وجود دارند که همین حجم پیچش را تنها در یک بازی کوتاه پیاده میکنند. بعضی اوقات بازیکنان با کندوکاو بیشتر در داستان با سوالات پیچیدهای روبرو میشوند که هیچ رسانه دیگری توان طرحش را ندارد. این که سازندگان چگونه میتوانند یک مقوله ساده را به معماهای فسفرسوز و فلسفی تبدیل کنند، جای بسی تقدیر دارد، اما این پیچیدگیهای داستانی میتوانند مضر بوده و به پیکره بازی آسیب بزنند.
آنچه در این مقاله میخوانید:
ده داستان گیج کننده در بازی های ویدیویی
در مطلب این هفته به 10 بازی گیج کننده برتر خواهیم پرداخت و عناوینی را مورد بررسی قرار میدهیم که با پیچشهای داستانی باعث میشوند بازیکنان سردرگم شده و از فرط تعجب پنچه به موهایشان بکشند؛ پس اگر کچل هستید بهتر است 10 برتر قبلی را بخوانید. (در ادامه خطر شدید اسپویل وجود دارد!)
۱۰- Alan Wake
بازی Alan Wake در یک شهر کوچک خوفناک جریان دارد و علاوه بر روایت داستان و قصهگویی، روی ترکاندن سایههای شیطانی حساب ویژهای باز میکند. «آلن» پس از ورودش به «برایت فالز» و غرق شدن همسرش در دریاچه توسط سایههای تاریک متوجه میشود که این شهر اسرار خوفناکی را در خود پنهان کرده است. حین مکاشفه این معماهای مرموز و تلاش برای جواب این که چرا هیولاهای سیاه به او حمله میکنند و چرا همسرش ربوده شده است، دست نوشتههایی از اتفاقات آینده مییابد که توسط خودش نوشته شدهاند. در پایان بازی آلن خودش را تسلیم دریاچه میکند و همزمان که غرق میشود، همسرش آلیس را به بالا میکشاند. با پیشروی در داستان تا حدودی از ته و توی ماجرا سر در میآورید تا این که همه چیز دوباره به باد فنا میرود و داستان دوباره گیجتان میکند. یکی از دلایلی که Alan Wake را در 10 بازی گیج کننده برتر قرار میدهد نوشتهای است که در آخر بازی پدیدار میشود: «این دریاچه نیست، این یک اقیانوس است!» خب آخر یعنی چه؟ منظور این جمله چیست؟
۹- Killer 7
Suda 51 در خلق سناریوهای پر پیچ و خم و عجیب و غریب ید طولایی دارد. بازی Killer 7 شاید در ابتدا سرراست و ساده به نظر برسد اما اصلاً گول ظاهر کارتونیاش را نخورید. سناریو ماجرای 7 قاتل حرفهای را روایت میکند که قصد دارند نظامی صلحآمیز در دنیا برقرار کنند. با پیشروی بیشتر در بازی، داستان دچار چندین پیچش شده و با ورود به بستری جدید، به مباحثی مثل توطعه، سیاست جهانی و عوامل ماورالطبیعی میپرازد که فقط در انتهای داستان مفهوم خواهند یافت. البته باید گفت در بخشهای ابتدایی هم داستان چندان واضح نبوده و درک محیط سورئال ژاپنی با گرافیکی سل شید برای هر بازیکنی کار سادهای نیست. اما از یک جایی به بعد مغزتان کشش حجمه زیاد این پیچیدگی را ندارد و ممکن است کلاً بیخیال ادامه داستان شوید، اما مد نظر داشته باشید که گنج Killer 7 در بخش پایانیش نهان است. این بازی نه تنها در زمره 10 بازی گیجکننده برتر قرار میگیرد، بلکه میتوانست جزو عجیبترین عناوین دنیا هم باشد.
۸- L.A. Noire
در 2-3 ساعت اول L.A. Noire بازیکنان با حل معماهای قتل، فساد مالی و توطعه و این گونه موارد میتوانند حسابی کارآگاه بازی در آورند و از زندگی آرامشان لذت ببرند. البته این روزگار خوش فقط محدود به یکی دو پرونده اول است. در نهایت به پروندهای مربوط به یک قاتل سریالی بر میخورید که ظاهراً با یکی از قدرتمندترین آدمهای شهر رابطه دارد، این مسأله سبب میشود که تمام زحماتتان بینتیجه مانده و در هیچ پروندهای قرار نگیرند. پس از اولین نشانههای فساد در نیروی پلیس، پیچش بزرگ در داستان نمود پیدا میکند: همگی میخواهند مانع کشف توطعه بزرگی شوند که در شهر جریان دارد. «کول فلپس» با کمک کارآگاهی به نام «جک کلسو» متوجه میشود که تقریباً تمام افراد دور و اطرافش تا حدودی آلوده هستند و از تحولات شهر سو استفاده میکنند. در نهایت همه این جزئیات داستانی به گذشته کول در جنگ جهانی دوم مربوط بوده و معلوم میشود کسانی که قبلاً با آنها ملاقات میکرده، مهرههای توطعهای به مراتب بزرگتر هستند. اگر همه روزنامههای درون بازی را برندارید، از این بخش داستان مطلع نخواهید شد. شاید L.A. Noire جزو بهترین عناوین راکستار نباشد، اما بدون شک یکی از 10 بازی گیج کننده برتر در دنیا است.
۷- Bloodborne
داستان Bloodborne همانند Dark Souls به شکل عمدی، مبهم و پر از فراز و نشیب ساخته شده است و به گونه روایت میشود که بازیکنان برای سر در آوردن از تمام ماجرا واقعا عرق بریزند. ظاهراً (مطمئن نیستیم) داستان راجع به جامعهای است که به «خون کهن» اعتیاد دارند، این خون که برای درمان بیماری مردم استفاده میشد، در نهایت آنها را به هیولاهایی افسارگسیخته تبدیل میکند و شکارچیان درون بازی وظیفه دارند که شهر را از وجود نحسشان پاکسازی کنند. تا اینجای کار داستان به خودی خود پیچیده است، اما با پیشروی در بازی، متوجه خواهید شد، داستان بیشتر از این که یک رمان وحشتناک برم استاکری باشد، یک کابوس لاوکرفتی است. این خون مسموم در واقع به هیولاهایی تعلق دارد که توسط یک کلیسای مخفی پرستش میشدند. شما به معنای واقعی در کابوسی که مردم خلق کردهاند گرفتار شدهاید، هر چقدر که بیشتر از حقیقت این موجودات مطلع میشوید، آنها دیوانهتر خواهند شد، در واقع کل بازی پرده برداری از هدف این هیولاها است. شکستن طلسمشان در آخر باعث میشود که با «مون پرزنس» مبارزه کنید و خودتان به یک بچه «گریت وان» تغییر شکل دهید. راستی یادم رفت برای مبارزه با او باید 3 بند ناف را حین سفرتان نوش جان کنید. فکر کنم همین دلیل برای این که Bloodborne در 10 بازی گیج کننده برتر قرار بگیرد کافی باشد.
۶- Bioshock Infinite
اگر Bioshock های اول و دوم را باید دو بار تمام کنید تا داستانشان را بفهمید، برای درک Bioshock Infinite و ارجاعاتش به قسمتهای قبلی بد نیست 3-4 باری آن را بازی کنید. اتمسفر فوقالعاده گیرا، گرافیک چشمنواز و گیمپلی جذاب به قدری حواس بازیکنان را پرت میکند که ممکن است متوجه داستان و پایان بندی به شدت پیچیده و گیج کنندهاش نشوند. Bioshock Infinite با لوپ زمانی، زندگی موازی و نسخههای مختلف از پروتاگونیست اصلی در نهایت تا حدی پیچیده میشود که با دهانی نیمه باز به «الیزابتهایی» که شما را غسل تعمید میدهند خیره شده و سردرگم سرتان را بخارانید. وقتی قرار باشد پاسخ تمام پیچشها و معماهای حین بازی را در چند دقیقه آخر بگیرید، مطمئن باشید طعم حقیقت خیلی شیرین نخواهد بود. بله… انگشت قطع شده الیزابت تقصیر شما است!
۵- Half-Life 2
Half-Life به جای این که برایتان داستانی تعریف کند، خودتان را در قلب داستان قرار میدهد. یک عنوان، حول فضای دیستوپیایی بدون هیچ تلاش مضاعفی و به خودی خود پیچیده خواهد بود چه برسد که چاشنی عملی-تخیلیش را هم زیاد کنید. Half-Life 2 بیشتر داستانش را به شکل تصویری روایت میکند و توسط دیالوگ NPCهای مختلف است که میتوانید از ماجرا مطلع شوید. اگر قسمت اول بازی را تجربه کرده باشید، از این که چگونه «ایلای» و «بارنی» از حادثه «بلک مسا» جان سالم به در بردند شگفتزده خواهید شد. بنابر این با شکل گیری کلی سوالات در ذهنمان بازی را پیش بردیم و امیدوار بودیم که در پایان قسمت دوم به پاسخی منطقی دست یابیم، اما Half-Life 2 نه تنها پاسخی به ما ارائه نداد بلکه با یک پیچش عجیبتر ما را تشنه لب رها کرد. شاید اگر Half-Life سومی هم داشتیم این بازی در فهرست 10 بازی گیج کننده برتر قرار نمیگرفت، اما هزاران افسوس!
۴- Beyond: Two Souls
همانند دیگر ساختههای استودیوی کوانتیک دریم، Beyond: Two Souls با روایتی درست و محکم ماجرای زنی جوان (الن پیج) با قدرتهای ماورالطبیعی را روایت میکند. او که همیشه از قدرتهای عجیبش میهراسد، در نهایت از آنها به وسیله دستگاهی که دنیای مردگان را با زندهها مرتبط میسازد، برای نجات آمریکا از خطر حمله، استفاده میکند. اما چیزی که Beyond: Two Souls را در 10 بازی گیج کننده برتر قرار میدهد داستان بازی است که به شکل سکانسهایی نامنظم روایت میشود، به گونهای که تا آخرین ساعت ار آن هیچ چیز را نمیتوانید حدس بزنید. دیوید کیج مطمئناً فیلم Pulp Fiction را زیاد تماشا کرده و میدانسته که چینش روایی برهم ریخته، این گونه فیلمها را این قدر موفق کرده است، اما ظاهراً با طریقه استفاده از چنین تکنیک خیلش آشنا نبوده که سناریوی Beyond: Two Souls در نهایت اینقدر شلخته به نظر میرسد. روایت داستان Two Souls به قدری بد بود که پس از انتشار مجددش، گزینه جدیدی در بازی قرار گرفت که با انتخابش میتوانستید بازی را با ترتیب زمانی درست و منظم پیش ببرید.
۳- Call of Duty: Black Ops III
سری Black Ops نه فقط به خاطر بخش چند نفره فوقالعادهای که دارد، بلکه به خاطر داستان جذابش به یک زیرمجموعه ثابت برای Call of Duty تبدیل شده است. با توجه به شهرت سری در روایت مرموز و پیچشهای جذاب داستانی، بازی سوم قصد داشت که این پیچیدگی را با المانهای ماورالطبیعی به سطح جدیدی ارتقا دهد. پیچش بزرگ داستان این است: هر چیزی که شما در بازی تجربه میکنید فقط خاطراتی از مأموریتهای گذشتهتان هستند و در آخرین مرحله مشخص میشود که تمام مدت کنترل شخصی رو به موت را به عهده داشتهاید که خاطراتش در حال انتقال به جسمی دیگرند. راستش تصور من این است که سازندگان میدانستند کسی کمپین تک نفره بازی را به پایان نخواهد رساند و برای خالی نبودن عریضه پیچشی در آن قرار دارند که احتیاج به دیالوگ و سناریو و از این جور چیزها نداشته باشد. البته نتیجه این شد که داستان بازی شبیه به این است که سناریوی مچاله شده قسمتهای قبلی را با اتو صاف کرده و دوباره به خورد خلقاله بدهید! Call of Duty: Black Ops III میتوانست به جای این که در 10 بازی گیج کننده برتر باشد در 10 پیچش احمقانه هم قرار بگیرد.
۲- Bayonetta
با توجه به اکشن دیوانهوار و نفسگیری که Bayonetta دارد، جالب است که بسیاری آن را به خاطر روایت داستانیش بازی میکنند. داستان Bayonetta بسیاری پیچیدهتر از چیزی است که انتظارش را داشته باشید. ظاهراً سازندگان بازی قصد داشتند عنوانی خلق کنند که از هر جهت جذاب و مرموز باشد؛ انصافاً هم در گنگ بودن داستانشان کم نگذاشتند. اصلاً بایونتا کیست؟ چرا 20 سال پیش از کف دریاچه ظهور کرد؟ چرا با مجسمههای فرشتهای میجنگد؟ آن دختر بچه چرا این قدر به او شباهت دارد؟ در بایونتا فقط سوال داریم اما از جواب خبری نیست.
۱- Metal Gear Solid 2: Sons Of Liberty
تقریباً تمامی بازیهای Metal Gear Solid میتوانستند در فهرست 10 بازی گیج کننده برتر قرار بگیرند اما این قسمت دوم سری است که واقعاً دود از سرمان بلند میکند. دلیل اولش همین که شما به جای «اسنیک» کنترل «رایدن» را به عهده دارید؛ مأمور ویژهای که مأموریت دارد تقشه یک گروه تروریستی را برملا کند. البته از قرار معلوم شما تنها کسی نیستید که قصد متوقف کردن این گروه را دارد. در نهایت از توطعه جهانی گروهی به نام «پتریوت» پرده برمیدارید که پس از تیتراژ پایانی مشخص میشود که همگی سالها است مردهاند. این همه ماجرا نیست، شما متوجه میشوید که رئیستان در واقع یک هوش مصنوعی است، رایدن یک بچه سرباز بوده و حتی دیوار چهارم شکسته میشود و بازی خود بازیکنان را خطاب قرار میدهد. البته چنین ویژگیهای از هر کس دیگری بعید باشد، از کوجیما به هیچ وجه بعید نیست. همین که پروتاگونیست اصلی سری چندین کلون با هویتهای مختلف دارد، از هر پیچشی گیج کنندهتر است. راستش پیچشهای Metal Gear Solid خودشان نیاز به یک 10 برتر جداگانه دارند.
امیدواریم از 10 برتر این هفته لذت برده باشید. طبق معمول لازم به ذکر است که عناوین این فهرست بر اساس سلیقه و تجربه شخصی گردآوری شدهاند و اگر داستان پیچیدهای سراغ دارید که جایش در 10 بازی گیج کننده برتر خالی است، نظرتان را با ما در میان بگذارید.
اسپکس اف د لاین منظورتون هست فوق العاده بود اون