مارک زاکربرگ یکی از نوابغ دنیای تکنولوژی است که برای افراد علاقمند در این حوزه میتوانید یک الگوی مناسب باشد. وی عاشق برنامه نویسی بود و در سال 2004 به کمک دو نفر از هم دانشگاهی های دیگرش شروع به برنامه نویسی یک شبکه اجتماعی مجازی کردند که بتوانند مردم را به یکدیگر نزدیک تر کرده و ارتباط را آسان کنند.
مارک زاکربرگ از ثروتمندانی است که در زیر 30 سالگی میلیونر شد. وی هم اکنون به جمع ثروتمندان زیر 40 سال پیوسته است.
وی در سال 2010 به همراه همسر خود تصمیم بزرگی گرفتند. آنها 99 % از ثروت خود را وقف خیریه کردند. این اقدام بسیار حیزت انگیز بود اما آنها گفتند برایشان میزان دارایی انباشته شده مهم نیست بلکه قصد آنها اینست که دنیا را به مکانی بهتر برای زندگی تبدیل کنند.
در این مقاله 10 سخن مارک زاکربرگ که میتواند بسیار مفید واقع شود را برای شما همراهان گرامی آورده ایم.
سخن شماره 1
« مردم شاید یک ایده عالی داشته باشند که واقعا دنیا را تکان دهد. اما اگر به آن باور نداشته باشند هیچوقت این ایده به واقعیت نزدیک نخواهد شد » . (اکتبر 2005 )
سخن شماره 2
« سریع حرکت کن و همه چیز را به هم بریز. تا وقتیکه مرتب و منظم بخواهید در بازار پیشروی کنید، رقبا اجازه پیشرفت به شما نخواهند داد. اگر به حد کافی اوضاع را به هم نریزید، به حد کافی سریع حرکت نمیکنید ( اکتبر 2009 )
سخن شماره 3
« به خوبی به خاطر دارم. یک یا دو روز بعد از اینکه اولین نسخه از فیس بوک را راه اندازی کردم با دوستانم مشغول خوردن پیتزا بودیم که با خود فکر میکردم “چنین خدماتی باید در اینترنت برای مردم در دسترس باشد زیرا مردم واقعا به آن نیاز دارند” و وقتی فهمیدم که من خودم باید این نیاز را برطرف کنم، محتاط تر از قبل عمل کردم. » (نوامبر 2011)
سخن شماره 4
« سئوال این نیست که “ما میخواهیم از مردم چه بدانیم؟” بلکه سئوال اینجاست “مردم میخواهند چه چیزی درباره خودشان بگویند؟” » (اکتبر 2011)
سخن شماره 5
« بزرگترین ریسک ، ریسک نکردن است. در دنیایی که به سرعت در حال تغییر است، بهترین و تنها استراتژی برای شکست ، ریسک نکردن است » . (اکتبر 2011)
سخن شماره 6
« من نمیخواهم فیس بوک یک شرکت امریکایی باشد. من نمیخواهم این شرکتی باشد که در حال گسترش ارزش های امریکایی در جهان است. دیدگاه من این است که شما با فیس بوک بتوانید فوق العاده در مردم ریزبین باشید و بفهمید مردم چطور فکر میکنند. » (ژانویه 2011)
سخن شماره 7
« هدف من این بود که هرگز فقط یک شرکت تاسیس نکنم. اکثر مردم برداشت غلطی از این حرف من دارند و فکر میکنند سود، درآمد و سهام و … برای من اهمیت ندارد. اما فقط یک شرکت نبودن یعنی اینکه چیزی که یک تغییر اساسی قرار است در دنیا ایجاد کند» . (فوریه 2011)
سخن شماره 8
« اگر من الان شروع به کار کرده بودم خیلی متفاوتتر عمل میکردم. من در ابتدا چیزی نمیدانستم. در منطقه سیلیکون ولی شما تنها چیزی که به آن اطمینان دارید اینست که باید اینجا باشید. اما اینطور نیست. اگر من الان شروع کرده بودم، کارم را در بوستون ادامه میدادم. سیلیکون ولی تمرکز کوتاه مدتی نسبت به کسب و کار القا میکند و این موضوع مرا اذیت میکند. » (اکتبر 2011)
سخن شماره 9
« تحقق یک ماموریت و ساختن یک کسب و کار هر دو باهم اتفاق میافتد. درست است که تحقق ماموریت بیشتر به من انگیزه پیشروی میدهد اما از همان ابتدا دریافتم که باید هر دوباهم عملی شوند» . (سپتامبر 2012)
سخن شماره 10
« جای هکرها در زندان ها نیست. بلکه در شرکت های کامپیوتری بزرگ است. هکرها یکی از مهمترین سمت های هر شرکت تکنولوژیکی را باید در اختیار داشته باشند زیرا آنها اعتقاد دارند همیشه یک راه بهتری و مطمئن تری وجود دارد» . (فوریه 2012)