نگذارید برچسب قیمت AAA این عنوان گولتان بزنید و یک موقع فکر کنید Extinction محصول ارزشمندی است. همین اولین نقد می گویم: نیست و هیچ چیزی در بازی، نه حتی کات سین هایش حتی به نزدیکی کیفیت پرزرق و برق تریلر سینمایی پیش از انتظارش نمی رسند. کشف تک تک ضعف و موارد ناقص Extinction به قدری که زیادند، کاری طاقت فرسا است. جلوه های اولیه بازی بسیار زیبا و فریبنده به نظر می رسند و مواقعی در ابتدای بازی هستند که گمان می کنید، بازی قرار است لحظات جذابی هم برای شما رقم بزند. شما به عنوان یک جنگجو که قادر است از دیوار بالا برود، در هوا شناور شود و از انرژی مقدسش برای قدرت های ماورا طبیعی استفاده کند، چیزی از غول های فوق العاده قدرتمند و عظیم الجثه بازی کم ندارید. از پا در آوردن این غول ها نیازمند این است که اعضای بندشان را قطع و زره شان را نابود کنید، به اندازه کافی انرژی جمع کنید تا ضربه مرگبارتان را روی سرشان وارد نمایید: یک برش چرخشی در پشت و گردنشان و تمام. می دانم دقیقاً به چه چیزی فکر می کنید!!! بله، ظاهراً Extinction از Attack of Titan کپی کرده، شما حتی شلاقی دارید که می توانید به نقاط خاصی قلابش کنید و به این وسیله به هوا بجهید.
برای انجام مأموریت های خاص دائماً باید در شهر گردش کنید. از آن جایی که شخصیت شما قادر است از در و دیوار بدون هیچ دردسری بالا برود و روی نوک درختان پشتک بزند، چالش رسیدن به مقصد بدون این که پایتان با زمین برخورد کند در نوع خودش می تواند لذت بخش باشد. نبردهای ابتدایی در مقابل چند غول اول بازی با عظمتی شگفت انگیز و بافت های پیچیده اعضای بدنشان که به ساختار مصنوعیشان جلوه ای واقع گرایانه بخشیده، بدون هیچ شکی هیجان انگیز است. همه این ها در ابتدای بازی و تا زمانی که برای اولین بار با مکانیک بازی آشنا می شوید خوب کار شده اند، اما پس از مدتی…. (روز های روشن خداحافظ، غول های خفن خداحافظ) Extinction به سرعت به یک بازی فوق العاده تکراری تبدیل می شود و تمامی فرصت هایش را برای خلق یک عنوان استاندارد از دست می دهد.
هیجان نبرد با هیولاها که قابل تقدیر ترین بخش بازی است پس از مدت کوتاهی خسته کننده می شوند. با وجود انواع گوناگونشان که در طول بازی پدیدار می شوند، رفتار هایش با یکدیگر تفاوت چندانی ندارد. اغلب اوقات هدف شما این است که به یک بخش خاص و آسیب پذیر ضربه بزنید تا شیرازه زره دشمنان از هم بپاشد، اما به دلیل سیل امتیازاتی که باید برای آنلاک کردن قابلیتی خاص مثل حرکات اسلوموشن به پای درخت مهارتتان بریزید، هنگامی که به مهارت مد نظرتان دست می یابید دیگر برایتان منفعت چندانی ندارد.
برای دسترسی به پشت گردن غول ها (البته نه برای اصلاح سرشون) و یکسره کردن کارشان، اول از هر چیزی شما نیاز دارید که یکی از پاهایش را قطع کنید تا زمین گیر شود. البته بعضی غول ها از قطعه های مختلف محافظ برخوردارند که باید پس از قلاب شدن با شلاقتان آن ها را بشکنید، اگر چه این سیستم به قدری پیچیده ساخته شده که نمی توانید رویش حساب خاصی باز کنید. سیستم هدف گیری خودکار بازی به سادگی دچار اختلال می شود و تا چشم می چرخانید می بیینید که ده ها کیلومتر در مسیر مخالف هدفتان در حال پرواز هستید. مهارت قلاب گیری به جای لذت بخش بودن و یک مکانیک قابل اتکا، تنها موقعی به کارتان می آید که گزینه دیگری ندارید.
در نود درصد مواقع مشتی جانانه از یک غول به مرگ بی چون و چرایتان تبدیل می شود. تنها گزینه دفاعی شما این است که فاصله تان را تا جای ممکن حفظ کنید که، با توجه به محاسبه فاصله تان برای قطع کردن اعضا یا جاخالی از ضربه های دشمن، همیشه کار ساده ای نیست. غول ها به قدری بزرگ هستند که اصولاً این حمله ها بدون اخطار قبلی روی سرتان خراب می شوند، خیلی هم نمی توانید به علامت قرمز هشدار که بالای سر شخصیتتان پدیدار می شود دل خوش کنید، در نتیجه واقعاً سخت است که در یک زمان هم حمله کنید و هم جاخالی دهید.
اگر مردید (خدایتان بیامورزد) اما نگران نباشید، بدون کوچکترین تغییری در پیشرفتتان، در مرحله رسپان می شوید، اما بازگرداندن شما به زندگی با چنین روشی یک سری معایب بی منطق برایتان در بر خواهد داشت. هر مرحله پر شده از ساختمان هایی که غول های مهربان بدون هیچ رحم و مروتی نابودشان می کنند و تا کل شهر را با خاک یکسان نکنند از این کارشان دست بردار نخواهند بود (مرض دارن انگار). اگر کل شهر ویران شود، شما در مأموریتتان شکست می خورید. اکثر اوقات رسپان شما در ابتدای مرحله صورت می گیرد و شما را وادار می کند کل مسیر را با سرعت تمام به صحنه نبرد باز گردید، اما تا دوباره به مکان قبلیتان برگردید، غول ها در غیبتتان نصف شهر را نابود کرده اند. با در نظر داشتن قضیه «مشت خوردن همانا، مرگ همان» باز گرداندن به اول مرحله واقعاً با عقل جور در نمی آید.
Extinction عنوانی است که توسط Iron Galaxy ساخته شده است، استودیویی که در ساخت بازی های مبارزه ای تجربه دارد. مکانیک هایی در بازی وجود دارند که یاد آور بازی های مبارزه هستند، اما با وجود زره ها و قطعه های پر قدرتی که غول های بازی به آن مجهز شده اند، مطمئن باشید که کمبوی چندانی نسیبتان نمی شود. هر کمبو عملاً با فشردن تنها یک دکمه صورت می گیرد و تنها هنگامی که تصمیم می گیرید دکمه ای را نگه دارید یا برای فشار دکمه بعدی مکث کنید، ترکیب می شوند. حواستان باشد که باید در ابتدای بازی در اجرای این کمبو ها حرفه ای شوید. شما نمی توانید با ضربات معمولی به غول ها آسیب چندانی وارد کنید و دشمنان کوچکتر هم به قدری احمقند که هیچ چالشی برایتان فراهم نمی کنند.
اگر هم گمان می کنید شمشیری که با آن دست کلفت غول ها را قطع می کنید، 10 دشمن کوچکتر را مثل کره نصف می کند، بدانید که در اشتباهید. همان حمله ای که شما بوسیله اش به گوشت و استخوان دشمنتان نفوذ می کنید، تنها ساده ترین نوع دشمنان را می کشد و باقیشان را با مقداری کافی از نوار سلامتی رها می کند تا دوباره به شما حمله ور شوند.
طی مأموریت ها که تنها هدف شما نجات مردم شهر است، بازی خودسرانه قوانین درگیری را تغییر می دهد، اما حتی در همان مسیر هم ثابت قدم باقی نمی ماند. بیشتر مراحل به شما اجازه می دهند، بدون در نظر گرفتن تعداد زیاد دشمنان با لول پایین که برج های نجات را به راحتی فعال کنید. اما بعضی مأموریت ها به دلیل حضور هیولاهای مختلف در اطرافش بسیار خطرناک می شوند، یک حرکت ناگهانی از همکارتان سبب می شود که یک مأموریت ساده با سیل عظیم دشمنان به جهنمی واقعی مبدل گردد. اما در مثال های بعدی چنینی چیزی صادق نیست و یک مأموریت نجات در دو دقیقه یا حتی کمتر خاتمه می یابد. چه به دلیل طراحی، چه موارد تصادفی، نبود ثبات در بازی کاملاً احساس می شود؛ بعضی مراحل، پس از تکمیل مأموریت اصلیتان که در ابتدا شروعش کرده اید، ناگهان تغییر می کنند و با ارائه یک شهر ویران شده شما را در موقعیت فوق العاده طاقت فرسایی قرار می دهد.
احتمالاً بزرگترین ضعف بازی این است که داستان غالباً در محیط های بازی دستخوش تغییر می شود. چنین چیزی در نگاه اول شاید خیلی بد نباشد، اما مناطق رندوم Extinction معمولاً خالی از تنوع و به شدت مشابه یکدیگر هستند، در حالی بعضی از این مناطق در بخش های گذشته بازی ویران شده اند. چنین چیزی ارتباط برقرار کردن با داستان را به شدت تحت شعاع قرار می دهد. اگر غول ها، شهری را در یک مرحله با خاک یکسان کرده اند، پس چطور همان شهر در مرحله بعدی پدیدار می شود؟ (زیاد فکر نکنین، سازنده ها خیلی حال نداشتن مراحل رو متنوع بسازن). مشابه همین مسأله، تغییر رندوم مناطق بازی و غول ها (و چینشنشان) می تواند سختی یک مرحله خاص را از یک مبارزه تا مبارزه بعدی حسابی تغییر دهید. شما هیچ وقت نمی دانید که باید به حمله و کاری که در حال انجامش هستید ادامه دهید، یا عقب نشینی کرده و برنامه جدیدی برای حرکت بعدیتان بچینید.
داستانی که شما را درگیر این همه غول و مبارزه و هرج و مرج می کند، طی یک مکالمه در اول و آخر هر مرحله روایت می شود. در هر دو قسمت هم تصاویر خشک و بی روحی، همراه با باکس مکالمه ای خسته کننده نمایان می شود که تنها دو خط مکالمه را به شکل همزمان در خود جای می دهد، حالا حساب کنید زمانی که چانه طرف گرم صحبت می افتد چقدر باید از این جمله های بی خاصیت بخوانید. گرچه جای شکرش باقی است، هنگامی که در حال خواندن جملات این باکس ها هستید، دیالوگ ها با صدای گرمی از یک گوینده حرفه ای روایت می شوند که می توان گفت استعدادش در این عنوان هدر شده است. پس از خواندن چند دیالوگ اول بازی دکمه خروج از مکالمه به یکی از دوستان خوبتان تبدیل می شود.
شما بین مراحل بازی کات سین های دو بعدی مشاهده را می کنید، اما نقاشی ها ظرافت چندانی ندارند. این مسأله که بعضی کات سین ها به درستی انیمیشن سازی شده اند در حالی که داستان هر از گاهی با تصاویر غیر متحرک روایت می شود، ممکن است کمی تو ذوق بزند. بازی حتی پس از اتمامش هم یک کات سین درست و درمان و حماسی، لااقل آن جور که در درخورش باشد، ارائه نمی دهد، باز هم با یک نقاشی بی تحرک و بی مزه سر و ته ماجرا به هم گره می خورد و داستان پایان می یابد.
Extinction بارها و بارها به پای خودش شلیک می کند، گویا بازی خودش نمی خواهد که یک عنوان موفق باشد. واقعاً دیدن این همه ایده بکر و خوب که زیر خروار ها مأموریت تکراری، داستان سطحی و برچسب قیمت به عنوان یک بازی AAA، مدفون شده اند، جای بسی افسوس دارد. فقط کافی است یک ساعت از آن را بازی کنید تا بیخیال دیگر مواردی شوید که بازی در آینده به شما ارائه می دهد، چون به قدری تکراری می شود که بعضی مواقع با خودتان فکر می کنید در یک لوپ زمانی گرفتار شده اید. Extinction عنوانی یکنواخت و خسته کننده است که گویا تنها به یک هدف ساخته شده: خالی کردن جیب بازیکن!