در حالی که بسیاری از رسانهها اعتقاد دارند که اعتراض های فرانسه به خاطر شبکههای اجتماعی و مخصوصا فیسبوک است، به نظر میرسد علت اصلی این اعتراضات، دلایل سیاسی باشد.
در روزهای اعتراض های فرانسه و در حالی که معترضان در فرانسه که به جلیقه زردها معروف هستند، در جمعیتهای صدها هزار نفری خیابانهای فرانسه را تسخیر کردهاند تا صدای اعتراض خود را نسبت به افزایش پیشنهادی برای مالیات سوخت به گوش مسئولین برسانند، با توجه به محبوب نبودن دولت امانوئل مکرون، رئیسجمهوری فرانسه، رسانههای انگلیسی زبان، ماجرایی را به شکل گسترده پی گرفتهاند: همه چیز زیر سر فیسبوک است. در بلومبرگ، لئونید برژینسکی، روزنامهنگار روس نوشته که معترضان خیابانی در پاریس بیش از آنکه به خاطر افزایش مالیات سوخت باشند، به خاطر قدرت شبکههای اجتماعی در خشونتطلب کردن کاربران اتفاق افتاده است. در سایت مدیوم (Medium) فردریک فیلوکس اظهار داشته که فیسبوک باعث برافروخته شدن آتش خشم فرانسویها شده است. چیزی که بیش از همه در اینترنت منتشر شده خبری با این عنوان است: «اعتراض جلیقه زردها در فرانسه نشان میدهد وقتی فیسبوک در انتشار اخبار محلی دخیل باشد، چه اتفاقی میافتد.»
کلیت خبر منتشر شده فوق به این شکل است: اوایل امسال، فیسبوک نحوه قرارگیری فیدهای خبری خود را تغییر داد؛ به این امید که چالشهای حزبی و همین طور انتشار اخبار دروغین کاهش یابد و به پیشبرد پستهای دوستان و اعضای خانواده و همین طور گروههای خصوصیتر فیسبوک نسبت به پستهایی که به جایی غیر از این وبسایت لینک میدادند، ارجحیت داده شود. اما این شرکت به شکلی ناخواسته و با پیشبرد فیدها و الگوهای رفتاری کاربران و همین طور شایعهپراکنیهای گروههای نیمه سیاسی محبوب که به ساختار سازمانیافته جلیقه زردها تبدیل شد، باعث افزایش ناآرامیها بیشتر گردید.
این نوع طرز تفکر در مورد این ناآرامیها که باعث مجروح شدن صدها نفر شده، کاملا منطقی به نظر میرسد؛ مخصوصا اگر مخالف فیسبوک یا از جمله منتقدین آن باشید. ببینید که فیسبوک چه بلایی بر سر کشورهای دارای دموکراسی میآورد! ببینید که چطور شهروندان خوب یک کشور به آشوبطلب تبدیل میشوند! مشکل اینجاست که مدارک بسیار کمی برای این نوع طرز تفکر وجود دارد. ما میدانیم که فیسبوک نحوه قرارگیری فیدهای خبری خود را در طول یک سال گذشته بارها تغییر داده است. میدانیم که برخی از آشوبطلبان از فیسبوک برای هماهنگیهای خود استفاده کردهاند. اما به نظر میرسد که گناه این ناآرامیها آن قدرها که در سایتهای خبری گفته میشود، کاملا زیر سر فیسبوک نیست.البته قصد نداریم که بگوییم فیسبوک کاملا بیارتباط با آشوب های فرانسه است. به نظر میرسد که این سایت به نوعی رسانه هماهنگکننده برای سازماندهی اعتراضات جلیقه زردها باشد. اما این که بگوییم این ناآرامیها کاملا به خاطر قدرت شبکههای اجتماعی است و نه به خاطر سیاستهای غلط دولت فرانسه، امری کاملا اشتباه است.
فیسبوک مشخصا یکی از اجزای اصلی و مهم در اظهار اعتراضات جلیقه زردها و آشوب های فرانسه بوده، اما در مورد دلیل اصلی این ناآرامیها باید به عوامل دیگر نیز توجه داشته باشیم تا در مورد موقعیت کنونی فرانسه و همین طور ارتباط میان شبکههای اجتماعی و حرکتهای اعتراضی دچار سوءتفاهم نشویم. مطالعات انجام شده در مورد اعتراضات موسوم به بهار عربی نشان میدهند که شبکههای اجتماعی یکی از عوامل مهم در سرعت بخشیدن به فعالیتهای سازمانیافته اعتراضی هستند. توییتر و فیسبوک هر دو ممکن است این حرکتهای اعتراضی را پررنگ کرده و سرعت بخشیده باشند، اما عامل اصلی آنها نبودهاند.
در مورد مرتبط کردن نقش فیسبوک با آشوب های فرانسه و اعتراضات جلیقه زردها باید اولین اصل رابطه اینترنت با حرکتهای اعتراضی که توسط کارشناسان علوم سیاسی نظیر «گادی ولفسفلد»، «الاد سگف» و «تامیر شیفر» در مقالهشان به نام «شبکههای اجتماعی و بهار عربی: سیاست در اولویت اول است» معرفی شده را در نظر بگیریم. کسی نمیتواند نقش شبکههای اجتماعی را در جمعکردن افراد بدون وجود دلایل سیاسی رد کند. بر کسی پوشیده نیست که سطح محبوبیت امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه به شدت کاهش یافته است. اما آیا این عامل از فیسبوک اهمیت بیشتری دارد؟ با توجه به میزان عصبانیت معترضین و میزان محبوبیت مکرون، این اعتراضات بدون وجود فیسبوک نیز ممکن بود با میزان شدت متفاوت یا در نقاط مختلف دیگر اتفاق بیفتد. به نظر میرسد، این که بخواهیم این جنبش را تنها به خاطر وجود یک سایت آمریکایی (فیسبوک) بدانیم، به میراث ملی فرانسه در حرکتهای اعتراضی توهین کرده باشیم.
در نتیجه، به نظر میرسد آنهایی که از عنوان انقلاب شبکههای اجتماعی استفاده میکنند، باید به عوامل دیگر نیز توجه داشته باشند. آن گونه که برخی از کاربران در توییتر پرسیدهاند، باید این سوال را مطرح کنیم که آیا انقلاب فرانسه نیز به خاطر وجود نشریات و روزنامههای آن زمان بوده است؟ مطمئنا اختراع روزنامه و نشریات عاملی قدرتمند در آن انقلاب بود. اما همچنین باید توجه کنیم که آن انقلاب توسط مردم صورت گرفت و عامل محرک اصلیاش عوامل سیاسی بود. بنابراین، نشریات چاپی آن زمان تنها نقش تسهیلکننده را داشتند و میتوان گفت که اگرچه این نشریات در آن زمان عامل اصلی و یا نهایی انقلاب فرانسه نبودند، اما بخشی جداییناپذیر از آن به شمار میروند. در نهایت باید بگوییم که انقلاب فرانسه را نمیتوان بدون وجود عامل نشریات چاپی آن زمان متصور بود.
همیشه این گونه بوده که مسئولین به جای آنکه همه تقصیرهای تغییرات سیاسی را به اشتباه بودن سیاستها و عوامل سیاسی خود ربط دهند، به سادگی به گردن سایتهای خبری و شبکههای اجتماعی میاندازند. اما اگر بخواهیم نقش فیسبوک را بر مسائل اجتماعی در نظر بگیریم، باید بگوییم به جای اینکه این شبکه اجتماعی در سطوح فردی تاثیر داشته باشد، به شکل فزایندهای در سطوح دارای ساختار نقش دارد، به نحوی که نوعی اکوسیستم کاملا رسانهای-سیاسی را پدید میآورد. برای مثال، مطالعات روی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2016 نشان میدهند که فاکس نیوز نقش مهمتری در اشاعه خبرها و تئوریهای توطئه در مقایسه با سلطه فیسبوک داشته است.
کلام آخر
آیا میتوانیم بگوییم که انتخاب دونالد ترامپ بیشتر به خاطر فیسبوک بوده یا سیاستهای آمریکا؟ آیا میتوانیم بگوییم که فیسبوک عامل اصلی به قدرت رسیدن دونالد ترامپ بوده است؟ قطعا این طور نیست. همین دیدگاه را در مورد اعتراضات جلیقه زردها و آشوب های فرانسه نیز میتوان تعمیم داد. نظرات خود را در پلازا با ما به اشتراک بگذارید.