این مقاله پلازا اختصاص دارد به زندگی نامه هوشنگ ابتهاج، سایه نامدار شعر معاصر ایران که متاسفانه، صبح امروز را با بهت ناشی از دیدن ردیف عکسهای سیاه ایشان در شبکههای اجتماعی شروع کردیم. این مطلب، کوشش ناچیزی است برای بزرگداشت این شاعر محبوب ایرانی و نمایاندن گوشههایی از شعر زندگیاش.
امیرهوشنگ ابتهاج متخلص به سایه، مشهورترین شاعر معاصر ایرانی در رشت متولد شد. او مدتی مسئول بخش موسیقی رادیو و برنامه گلها بود. تصحیص سایه بر غزلیات حافظ از کتابهای پژوهشی معروف او شمرده میشود که آن را به همسرش تقدیم کرده است. تمام زندگی سایه، به عنوان یک شاعر، از فعالیتهای سیاسی تا سرودن شعر و عاشقی او پیش روی ماست و درواقع، به جز شعر، این شخصیت زلال و مردمی سایه است که باعث محبوبیت او میشود. در ادامه، با زندگی نامه هوشنگ ابتهاج همراه ما باشید.
آنچه در ادامه میخوانید
بیوگرافی هوشنگ ابتهاج (هوشنگ ابتهاج کیست)
هوشنگ ابتهاج مشهورترین شاعر نئوکلاسیک ایرانی معاصر، متولد ۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت است. او فرزند اول آقاخان ابتهاج، رئیس بیمارستان پورسینای این شهر و فاطمه رفعت بوده که سه خواهر کوچکتر از خود داشت. پدربرزگ سایه اصالتا گرگانی و مامور اداره گمرگ بوده و مشهور است که در زمان تسلط جنگلیها، توسط یکی از کشاورزان نهضت جنگل به قتل رسیده است.
هوشنگ ابتهاج تحصیلات ابتدایی خود را در مدارس لقمان و شاپور رشت گذراند و سپس به تهران رفت و از دبیرستان تمدن تهران فارغالتحصیل شد. در همان دوران بود (سال 1325) که نخستین دفتر شعر خود به نام «نخستین نغمهها» را منتشر کرد.
او در سن 19 سالگی عاشق دختری ارمنی به نام گالیا شد که الهامبخش شعرهای عاشقانه او در کتاب نخستین نغمهها بوده است. اما بعدها شاعر در شعر گالیا، شرایط اجتماعی زمان خود را برای دم زدن از عشق و سرودن درباره آن مساعد نمیداند، چرا که دغدغههای بزرگتری در محیط پیرامون خود سراغ دارد که در مقابل آنها احساس وظیفه میکند:
«دیر است، گالیا
در گوش من فسانه دلدادگی مخوان!
دیگر ز من ترانهٔ شوریدگی مخواه!
دیر است گالیا
به ره افتاد کاروان
عشق من و تو ؟… آه
این هم حکایتی ست
اما در این زمانه که درمانده هر کسی
از بهر نان شب
دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست…»
زندگی خصوصی هوشنگ ابتهاج
در این قسمت از مقاله، به بیوگرافی هوشنگ ابتهاج و همسرش گالیا میپردازیم. هوشنگ ابتهاج در سن 31 سالگی با شاعری ارمنی به نام «آلما مایکیال» ازدواج کرد. آلما متولد 22 فروردین 1331 در رشت بود. سایه هنگام تحصیل در دبیرستان تمدن، آلما را در ۱۴ سالگی به عنوان دوست همکلاسیاش دیده بود اما از سال ۱۳۳۲ با او آشنایی نزدیکتری پیدا کرد که پس از پنج سال، به ازدواج انجامید.
سایه درباره ازدواجش با آلما میگوید:
«روز 9 مهر 1337 در میدان فوزیه، آن خیابانی که سمت جنوب می رود، تو بالاخونه یه محضر قراضهای بود که وقتی داشتیم از پله ها بالا میرفتیم ، میترسیدم که پلهها خراب بشوند. 270 تومان خرج عروسی ما شد، یعنی من پول را به محضریه دادم و دیدیم که خیلی خشک و خالی برگزار شد، شوهر خواهرم یک جعبه شیرینی خرید و به محضریها داد، بعد من دست آلما رو گرفتم و رفتیم خونه…»
آلما در 18 اسفند 1400، از دنیا رفت و سایه را در سال آخر عمر خود، تنها گذاشت.
فرزندان هوشنگ ابتهاج
ثمره ازدواج هوشنگ ابتهاج و آلما چهار فرزند است به نامهای: یلدا (متولد 1338)، کیوان (متولد 1339)، آسیا (متولد 1340) و کاوه (متولد 1341).
یلدا ابتهاج، درباره کودکی و حال و هوای خانه پدری خود گفته است:
«در خانه ما همیشه به روی همه باز بود. هیچ منعی نبود. در هر موقعیت و هر شرایطی که غذا درست میشد، بیشتر از اندازه ما بود و همیشه حضور مهمان در نظر گرفته میشد. پدر و مادرم هر دو مهماننواز بودند و یادم نمیآید هیچوقت خانه ما خلوت بوده باشد. از کشتیگیران و فوتبالیستها گرفته تا نویسندهها و اندیشمندان، در خانه ما رفتوآمد داشتند. هیچ محدودیتی نبود.
همه معاشرتها دوستانه و خانوادگی بودند. همه با خانواده میآمدند. ما با بچههای مشیری و کسرایی در حیاط همین خانه بازی کردیم و با هم بزرگ شدیم! البته اینطور نبود که فقط با افراد شناختهشده و مشهور در ارتباط باشیم. احوال خاصی در آن خانه بود و از هر قشر و هر طبقهای در آن رفتوآمد داشتند؛ فرقی نمیکرد باغبان باشد یا شاعر سرشناس. انسانیت مطرح بود و دوستی قداست داشت.»
مهاجرت به آلمان
دلیل مهاجرت سایه به آلمان را از زبان خود او بخوانیم:
«رفتن من اجباری بود. اول یکی از بچههایم رفت آلمان، بعد زنم رفت که بچهام تنها نباشد. بعد بچههای دیگرم رفتند. یک مدتی هم من ممنوعالخروج بودم. بالاخره من هم رفتم. البته مهاجرت نکردم، در سال خوشبختانه، چندین ماه ایران هستم.»
شغل هوشنگ ابتهاج
هوشنگ ابتهاج مدتی مدیر کل شرکت دولتی سیمان تهران بود. زمانی نیز مسئولیت بخش موسیقی رادیو را برعهده داشت. او پژوهشگر معروفی در زمینه حافظ شناسی است و تصحیح سایه بر دیوان حافظ، مهمترین کتاب او به شمار میرود. البته، پیشه اصلی سایه همان شاعری است.
دین هوشنگ ابتهاج چیست؟
سایه در خانوادهای مسلمان متولد شد. همسر او ارمنی بود. گفته میشود که او بعدها همفکر و همراه تودهایها شد، که البته، در آن زمان، عده بسیاری از ایرانیان به این حزب پیوسته بودند. خود سایه در این مورد میگفت:
«عضو حزب توده نبودم؛ اما همیشه سوسیالیست بودم و به تودهایها احترام میگذاشتم و رفیق آنها بودم و با آنها همعقیده بودم.»
و در جای دیگری تاکید کرده است که:
«من به سلامت تئوریک سوسیالیسم باور دارم؛ هنوز باور دارم که هیچ راهی جز سوسیالیسم پیش پای بشر نیست.»
سابقه زندانی شدن و جرم هوشنگ ابتهاج
سایه در دهه 60 به دلیل عضویت در حزب توده، زندانی شد که با نامه مشهور شهریار از زندان آزاد شد. او در دوران زندانی بودن خود شعرهایی ملقب به حبسیات سروده است. خود او در اینباره میگوید:
«در زندان بودم و با یک هم وطن هم بند، ترانه “ایران ای سرای امید” از بلند گوی زندان پخش شد، تا که شنیدم زدم زیر گریه! هم بندم گفت :چرا گریه میکنی؟ گفتم : شاعر این ترانه منم! گفت: پس تو که این ترانه را سرودی چرا در زندانی؟»
هوشنگ ابتهاج در رادیو و برنامه گلها
هوشنگ ابتهاج از سال 1351 وارد رادیو شد و مسئولیت بخش موسیقی آن را پذیرفت. برنامه «گلهای تازه» که در زمان ابتهاج تولید میشد، نسبت به گلهای دوره مرحوم پیرنیا نوآوری بیشتری داشت و به جوانان این عرصه میدان میداد، هرچند قدیمیترها نیز در کنار آنان حضور داشتند.
به دنبال حادثه 17 شهریور میدان ژاله تهران، عدهای از جمله: هوشنگ ابتهاج، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و محمدرضا شجریان از رادیو و اجرا کناره گرفتند.
اشعار هوشنگ ابتهاج
هرچند، سایه در شعر نو نیز طبعآزمایی کرده است، اما بیشتر او را با اشعار کلاسیک و به خصوص، غزلش میشناسند و به عنوان حافظ معاصر شناخته شده است. درواقع، سایه را میتوان شاعری نئوکلاسیک دانست، هرچند، زبان غزلهایش کهن است. او مدتی تحت تاثیر نیما بود و به شیوه نو شعر میسرود، اما به تدریج، احساس کرد که استعداد اصلی او غزلسرایی است. البته اشعار نوی سایه نیز، نوآورانه و خلاق هستند. خود او معتقد است که مهم عاطفه شعر است، نه ساختار آن.
کتابهای شعر سایه را در زیر به همراه سال انتشارشان فهرست کردهایم:
- نخستین نغمهها – 1325
- سراب – 1330
- سیاه مشق – فروردین 1332
- شبگیر – مرداد 1332
- زمین – دی 1334
- چند برگ از یلدا – آبان 1344
- یادنامه (ترجمه شعر ارمنی) – مهر 1348
- تا صبح شب یلدا – مهر 1360
- یادگار خون سرو – بهمن 1360
- حافظ به سعی سایه – دیوان حافظ با تصحیح ابتهاج
- تاسیان مهر – 1385
- بانگ نی – 1396
عبدالعلی دستغیب سایه را جزء حلقهٔ دوم شاعران نیمایی دستهبندی میکند؛ یعنی کسانی که ابتدا با اشعار کلاسیک و سنتی شروع کردند و سپس به جریان نیما ملحق شدند، مانند: احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و سیروس نیرو. حلقه اول شامل توللی، شمس لنگرودی، منوچهر شیبانی، اسماعیل شاهرودی و حلقه سوم، شامل سهراب سپهری، منوچهر آتشی و دیگران است.
غلامحسین یوسفی درباه شعر ابتهاج گفته است:
«در غزل فارسی معاصر، شعرهای سایه در شمار آثار خوب و خواندنی است. مضامین گیرا و دلکش، تشبیه، استعارهها و صور خیال بدیع، زبان روان، موزون، خوشترکیب و هماهنگ با غزل، از ویژگیهای شعر اوست. همچنین رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوه دلپذیر حافظ است. از جمله غزلهای برجسته میتوان به این موارد اشاره نمود: دوزخ روح، شبیخون، خونبها، گریه لیلی، چشمی کنار پنجره انتظار و نقش دیگر.»
بسیاری از ترانههای ماندگاری که شنیدهایم، بدون اینکه نام ترانهسرایش را شنیده باشیم، سروده سایه است:
«ایران ای سرای امید بر بامت سپیده دمید
بنگر کزین ره پر خون خورشیدی خجسته رسید
اگر چه دلها پر خون است شکوه شادی افزون است
سپیده ما گلگون است که دست دشمن در خون است»
«تو ای پری کجایی؟ که رخ نمینمایی
از آن بهشت پنهان، دری نمیگشایی
من همه جا، پی تو گشتهام
از مه و مهر، نشان گرفتهام»
«گم گشتهی ديار محبت كجا رود؟
نام حبيب هست و نشان حبيب نيست
عاشق منم كه يار به حالم نظر نكرد
ای خواجه درد هست و لیكن طبیب نیست»
شعر ارغوان هوشنگ ابتهاج (سایه)
ارغوان را شاید بتوان مشهورترین شعر سایه دانست. این شعر مربوط به زمانی است که او زندانی شده و دلتنگ درخت ارغوان حیاطش شده است. اما ارغوان چیزی بیشتر از یک شعر و دلتنگی ساده است و درواقع، با زبانی نمادین، و با به کار گرفتن استعارههای قدیمی نور، ظلمت، آفتاب و دیوار، به بیان شرایط اجتماعی زمانه خود میپردازد:
«من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو بر میکشم از سینه نفس
نفسم را بر میگرداند»
منزل شخصی سایه در سال 1387 با نام «خانه ارغوان» توسط میراث فرهنگی و گردشگری ثبت شده است، چرا که درخت ارغوان مشهور سایه را در خود جای داده است.
سایه عضو انجمن نویسندگان ایران بود تا اینکه در سال ۱۳۵۸ به دلیل عضویت در حزب توده و رفتار مغایر با مرامنامه این انجمن به همراه عدهای دیگر از آن برکنار شد.
هوشنگ ابتهاج در سن ۸۵ سالگی (سال ۱۳۹۱) خاطرات زندگی خود را برای میلاد عظیمی بازگو میکند که حاصل آن، کتابی به نام پیر پرنیان اندیش در حدود 1300 صفحه است. ابتهاج در این کتاب خواندنی، درباره بسیاری از چهرههای شاخص ادبیات و سیاست و هنر آن زمان صحبت کرده است، از جمله: صادق هدایت، دکتر شفیعی کدکنی، غلامحسین ساعدی، محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی، اکبر گلپا، جلال آل احمد، سیمین غانم، حسین علیزاده، نادر نادرپور و…
دوستی سایه و شهریار
اواخر دهه ۲۰، آغاز آشنایی سایه و شهریار بود. آنها ابتدا هفتهای یک بار، روزهای شنبه همدیگر را میدیدند. اما به تدریج، این فاصلهها کمتر و دوستی آنها صمیمیتر شد تا به دیدار روزانه رسید. زمان ملاقات آنها معمولا ساعت دو و نیم بعدازظهر بود که در این ساعت، سایه به دیدن شهریار رفته و تا شب را با هم میگذراندند:
«…دوستی من با شهریار در حد دوستی نبود، عشق هم اگر بگیم، کمه… واقعا هم اون نسبت به من و هم من نسبت به او چنین احساسی داشتیم، ولی حالا که نگاه میکنم میبینم که من خیلی صادقانهتر و بیغل و غشتر اونو دوست داشتم، بیهیچ توقعی اونو دوست داشتم.
حزنی در نگاهش مینشیند. گاهی مسائلی ازش دیدم که انتظار نداشتم، مثل بعضی برخوردهایی که با من کرد… به هر حال «چیز» بود. سایه میگردد که یک لغت ملایم پیدا کند که در عین حال واقعیت احساسش را نشان دهد.
دوستی شهریار نسبت به صفای دوستی من نسبت به او یه جور غبارآلود بود. چی بگم. اون روز یکی از روزهای خیلی تلخ من بود. زبانش گویا نمیگردد که تعریف کند.
اصلا رفتن پیش شهریار برای من یک پناهگاه بود. اساسا چند چیز بود که من هر مصیبتی رو با اونها میتونستم تحمل و فراموش کنم: یکی پیش شهریار میرفتم و یکی بیلیارد بازی میکردم. گاهی روزی چهارده ساعت بیلیارد بازی میکردم و در اون بازی بیلیارد میتونستم مرگ مادرمو فراموش بکنم، هر ناکامی رو فراموش بکنم، وقتی بیلیارد بازی میکردم انگار که مسخ شده بودم، انگار که ذهن و حافظه من از من گرفته شده بود، فقط بازی میکردم. حالا توجه کنید که شهریار که به زعم من پناهگاه منه اون هم پناهگاهی که من از سالها پیش با شعرش آشنا هستم، عاشقانه شعرشو دوست دارم و خودشو هم دیدم که آدمییه فوقالعاده لطیف، فوقالعاده مهربان و فوقالعاده نیکخواه، داره با من این طور برخورد میکنه…»
خاطرات سایه
سایه خاطره جالبی از دوران جوانیاش با سیاوش کسرایی دارد:
«چایی میخوردیم، پنجزار، پول چایی رو نداشتیم. کسرایی رو مینشوندیم تو کافه و میرفتیم تو خیابون. داد میزدیم: کمیته نجات شاعر مردم سیاوش کسرایی! کمیته نجاتِ کسرایی! مردم میگفتن: چی شده؟ کسرایی رو گرفتن؟ میگفتیم: نه، پول چایی رو ندادیم، اونو گرو گذاشتیم.
دو تومن پول جمع میشد. هم کسرایی نجات پیدا میکرد و هم دوتا چایی دیگه میخوردیم. هرچی پول داشتیم خرج میکردیم؛ فردا هم خدا بزرگه.»
سایه درباره زندگی روزمرهاش گفته:
«من دو، سه ساعت بیشتر نمیخوابم. صبح خیلی زود بیدار میشوم. خودم چای درست میکنم. صبحانه یک لیوان چای میخورم با کمی نان خشک تا ظهر. روزها مینشینم گاهی تلویزیون تماشا میکنم و میبینم که دنیا روز به روز دیوانهتر میشود. بعد ناهار میخورم و دوباره دیوانگی دنیا را تماشا میکنم. برایم جالب است که بدانم آخر این دیوانگی دنیا تا به کجا خواهد کشید. بعد شب هم کمی میروم و میخوابم. همین. هیچ کار مهمی نمیکنم.»
«من تقریبا کسی را در آلمان نمیبینم. با یک یا حداکثر دو نفر گاهی در سال رفت و آمد دارم. یعنی یک زن و شوهر هستند که در سال یکی، دو بار آنها را میبینم. با کس دیگری معاشرت ندارم. در تهران افراد بیشتری را میبینم، عدهای مثل اینکه بخواهند به سیرک بروند، به دیدن من میآیند؛ چون وقتی سالهایی از سن شما بگذرد، تبدیل به آدم عجیب و غریبی میشوید که همه فکر میکنند او چرا مریض نشده است. برایشان جالب است که این آدم هنوز نفس میکشد و هنوز شعر میگوید.»
سایه همچنین درباره شاملو گفته:
«وقتی شاملو مرد من در مراسمش گریه کردم. یکی از دوستان به من گفت سایه گریه میکنی؟ فکر میکرد من نباید برای شاملو گریه کنم! گفتم این چه حرفی است؟ من برای کدام یک از رفقایم مرثیه ساختهام؟ اخوان، شاملو، کسرایی، شهریار؟ درد نبودن اینها چنان برای من عظیم است که اصلا کلمه پیدا نمیکنم.»
او همچنین در خاطرهای درباره سیمین بهبهانی گفته:
«یک بار سیمین یک غزل ساخته بود، تو رادیو برام خوند، من همون لحظه یه تغییر کوچیک دادم توش؛ ساخته بود: «هزار امید مرا هست و هر هزار تویی»، من فورا گفتم: «مرا هزار امیدست و هر هزار تویی»؛ توی «هزار امید مرا»، «هزار» شکسته میشه ولی توی «مرا هزار امیدست»، «هزار» کشیده خونده میشه و خودشو نشون میده؛ بعد از اون سیمین هر بار منو میدید میگفت: خیلی ممنونم از این هزار امیدی که به من دادی!»
جوایز و افتخارات
سایه در تاریخ ۱۰ مهر ۱۳۹۵ شمسی بیست و سومین جایزه ادبی و تاریخی محمود افشار یزدی و در تاریخ پنجشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۷ شمسی در ششمین «جشنواره بینالمللی هنر برای صلح»، نشان عالی «هنر برای صلح» را دریافت کرد که البته شهرت و محبوبیت سایه و جایگاه او در شعر معاصر را نمیتوان با این دو جایزه سنجید.
سوالات متداول
1. آیا هوشنگ ابتهاج زنده است؟ (تاریخ وفات هوشنگ ابتهاج)
تاریخ فوت هوشنگ ابتهاج، نوزدهم مرداد سال ۱۴۰۱ است. او در سن ۹۴ سالگی در شهر کلن آلمان درگذشت.
2. قبر هوشنگ ابتهاج کجاست؟
هنوز، دقیقا تعیین نشده که سایه در کجا دفن خواهد شد. یکی از گزینهها میتواند قطعه هنرمندان بهشت زهرا باشد. با توجه به اینکه خانوادهاش ساکن آلمان هستند، حتی ممکن است در آلمان دفن شود. احتمال دیگری هم هست که پیکر سایه شعر ایران در مشهد به خاک سپرده شود.
کلام آخر
این مقاله پلازا را اختصاص دادیم به زندگی نامه هوشنگ ابتهاج. نوشتن از سایه در روز وفاتش، سنگین بود. به تلخی تبدیل شدن «است»ها به «بود» و یادبود. یادش گرامی.
«مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا
سایه او گشتم و او برد به خورشید مرا
پرتو بی پیرهنم، جان رها کرده تنم
تا نشوم سایه خود باز نبینید مرا»