مولفههای زیادی در موفقیت یک بازی ویدیویی دخیل هستند، اما 4 مولفه وجود دارند که به عنوان ویژگی های بازی خوب نسبت به دیگر مولفهها ارجحیت دارند. در این مقاله میخواهیم به بررسی این ویژگیها بپردازیم.
در دنیای گیمینگ همواره بازیهایی وجود دارند که قواعد مرسوم را کنار گذاشته و سعی میکنند که محتوایی جدید برای مخاطبان خود ارائه دهند. اما میتوان گفت هنگامی که میخواهیم ویژگی های بازی خوب را به عنوان یک مقوله مستقل به شکل دقیقتری مورد بررسی قرار دهیم چهار مولفه مطرح میشوند که به ترتیب عبارتند از گیم پلی، داستان، طراحی هنری (یا گرافیک) و چالشها. در مقالهای که پیش رویتان هست قصد داریم هر کدام از این مولفهها را به عنوان الگوهایی از ویژگی های بازی خوب مورد بررسی قرار دهیم. همراه پلازا بمانید.
آنچه در ادامه میخوانید:
ویژگی های بازی خوب
میتوان گفت تمرکز بر روی چهار مقوله گفته شده پایه ثابت و محکمی برای هر طراح بازی محسوب میشود؛ به ویژه طراحی که به دنبال پیدا کردن ویژگی های بازی خوب و المانهای تشکیل دهنده آن باشد. بازیهای ویدیویی متفاوتی با دنیاهای گسترده و گوناگون و خطوط داستانی مختلف تاکنون در دنیای گیمینگ عرضه شدهاند و هنگامی که مقوله پیشرفت بازیهای ویدیویی را از اواخر دهه 70 تاکنون مورد بررسی قرار میدهیم متوجه عملکرد بهتر برخی بازیها در زمینههای گفته شده میشویم. بر همین اساس شاید بهتر باشد چند نمونه از بازیهای ویدیویی موفق را در این راستا مورد بررسی قرار دهیم تا به شکل دقیقتری این موارد را بررسی کنیم.
گیم پلی خوب همواره یک نقطه قوت محسوب می شود
اولین و شاید مهمترین مقولهای که در ویژگی های بازی خوب میخواهیم برای شما مورد بررسی قرار دهیم گیم پلی خوب و یا عالی این گروه از بازیها محسوب میشود. شاید تاکنون همواره شنیده باشید که داستان خوب برای یک بازی ویدیویی اولویت دارد و بدون یک داستان خوب امکان ندارد که یک بازی عالی داشته باشیم. با وجود آنکه این امر میتواند برای برخی از ژانرها صحت داشته باشد، این یک اصل است که گیم پلی خوب برای همه عناوین باکیفیت عرصه گیمینگ یک نکته ضروری محسوب میشود.
بازی های خوب زیادی وجود دارند که به دلیل گیم پلی عالی خود حتی بدون هرگونه داستانی موفق شده و مخاطبان زیادی برای خود دست و پا کردهاند. به عنوان مثال اگر به ویژگیهای بازی پرندگان خشمگین (Angry Birds) نیم نگاهی داشته باشیم، متوجه میشویم که این بازی داستان چندان متقاعدکنندهای ندارد؛ اما گیم پلی آن به عنوان ویژگی یک بازی خوب چنان میدرخشد که سبب میشود داستان بازی را مورد اغماض قرار دهیم.
در واقع میتوان گفت داستان یک بازی اهمیت خود را دارد، اما هرگز به تنهایی باعث نمیشود که بازیکن مورد نظر تجربهای لذت بخش و چالش برانگیز داشته باشد. بر همین اساس در بررسی ویژگی های بازی خوب میتوان نتیجه گرفت که یکی از مهمترین اهداف بازی های ویدیویی وجود ارتباط فراگیر میان مخاطب و بازی محسوب میشود. بازی های ویدیویی راهی هستند که مخاطب از طریق آنها خود را وارد دنیایی جدید با قواعد جدید میکند.
از نگاهی دیگر بر خلاف یک فیلم که در آن به عنوان مخاطب تنها باید رسانه مورد نظر را تماشا کنید، یک بازی ویدیویی به شما کنترل کامل میدهد. حتی میتوان گفت اگر مبحث میزان کنترل شما در گیم پلی یک بازی به درستی در جای خود نباشد تجربه گیمینگ خوبی نخواهید داشت.
برای اثبات این امر میتوان نیم نگاهی به سری بازی ندای وظیفه (Call of Duty) انداخت؛ به ویژه از نسخه Modern Warfare به بعد. از منظر بسیاری از افراد داستان بازی هیچگاه نقطه قوت سری بازی ندای وظیفه نبوده است و اکثر طرفداران کال آف دیوتی حتی در اغلب موارد حالت کمپین را به کلی بازی نمیکنند و به شکل اختصاصی حالت چند نفره این بازی را تجربه میکنند.
در واقع میتوان گفت سری بازی Call of Duty و بازی های بتل رویالی همانند فورتنایت (Fortnite) و پابجی (PUBG) نمونههای قابل توجهی برای اثبات این ادعا هستند که چگونه گیم پلی یک بازی ویدیویی میتواند میزان موفقیت آن را تعیین کند. بر همین اساس میتوان گفت اگر یک بازی گیم پلی خوبی داشته باشد، بدون شک مخاطبان خود را پیدا خواهد کرد.
با این حال داستان نیز مهم و ضروری است
دومین مقولهای که در ویژگی های بازی خوب میخواهیم مورد بررسی قرار دهیم داستان یک بازی محسوب میشود. با وجود آنکه در اولین قسمت از مقالهمان اشاره کردیم که گیم پلی خوب در یک بازی ویدیویی همواره نسبت به داستان خوب ارجحیت دارد، با این وجود میتوان گفت داستان یک بازی نقش بی بدیلی در موفقیت آن ایفا میکند. یک داستان خوب میتواند شما را به عنوان مخاطب در دنیای یک بازی ویدیویی غرق کند.
در واقع میتوان گفت داستان و گیم پلی هر دو رکن اساسی یک بازی ویدیویی خوب و هر کدام ویژگی یک بازی خوب محسوب میشوند. بازیکنها در یک بازی ویدیویی خوب باید با کاراکترها همذات پنداری کرده و نسبت به پی بردن به ادامه داستان بازی کنجکاوی خود را حفظ کنند.
بدون شک گیم پلی در موفقیت بازی اهمیت بی حد و حصری دارد؛ اما از سوی دیگر این مقوله همواره به تنهایی باعث نجات یک بازی نمیشود. این قضیه به ویژه زمانی مصداق دارد که یک بازی تجربهای منحصرا تک نفره همانند سری بازی Batman Arkham را در اختیار مخاطبان خود قرار دهد. در عناوینی همانند Batman Arkham اهمیت داستان بازی یک مرحله بالاتر میرود.
اگر قصد ساخت یک بازی را داشته باشید شاید بتوان گفت اول از همه باید بدانید که در حال خلق چه نوع بازی هستید و انتظار دارید مخاطبتان چه نوع تجربهای داشته باشد. یک بازی ویدیویی میتواند راهی خلاقانه برای روایت یک داستان در محیطی پویا باشد. بدون شک تعدادی از مهمترین بازیهایی که هر مخاطب گیمینگی تجربه کرده است بازیهایی هستند که در داستان گویی خود موفق عمل کردهاند و از داستان به عنوان عنصر پیش برنده مخاطب تا انتها استفاده کردهاند.
بازیهای تک نفره احتمالا نسبت به بازیهای چندنفره گیم پلی محدودتری داشته باشند، اما تعدادی از همین بازیها موفق میشوند و هزاران مخاطب گوناگون را به خود جذب میکنند؛ زیرا داستانهای خوبی را برای گیمرها روایت میکنند. اگر به دنبال یک گیم خوب باشید، توصیه ما این است که ترکیبی از هر دو عنصر داستان و گیم پلی خوب را پیدا کنید.
اهمیت جلوه های بصری و طراحی هنری
سومین مقولهای که در ویژگی های بازی خوب میخواهیم مورد بررسی قرار دهیم جلوه های بصری یک بازی ویدیویی به همراه طراحی هنری آن محسوب میشود. به عبارت بهتر یکی از مهمترین مواردی که در یک بازی ویدیویی حائز اهمیت است، تجربه دیداری مخاطب آن بازی است.
در تجربه دیداری مخاطب همه چیز از محیط گرفته تا شخصیتها و حتی نورپردازی بازی مورد نظر نقش خود را بازی میکنند. بدون شک با پیشرفتهایی که در زمینه سخت افزار رخ داده است عناوین مختلف صنعت گیمینگ از نظر بصری همواره در حال ارتقا هستند؛ تا جایی که هم اکنون بسیاری از بازیها تجربهای شبه واقع گرایانه و یا هایپر رئالیستیک را در اختیار مخاطبان خود قرار میدهند.
یکی از ارکان مهم اغلب بازیهای پرطرفدار کنونی گرافیک رئالیستی این بازیها محسوب میشود؛ گرافیکی که با دنیای مورد نظر سازندگان بازی و البته گیم پلی آن هم سو است. با این وجود گرافیک عالی در بازیهای رایانهای همواره به معنی یک تجربه واقع گرایانه و یا تقلید از واقعیت نیست. بسیاری از بازیهای ویدیویی وجود دارند که در زمینه گرافیک و جلوههای بصری موفق عمل کردهاند، اما گرافیک واقع گرایانه ندارند.
به این نکته نیز اشاره کنیم که جلوههای بصری به تنهایی همواره سبب موفقیت یک بازی نمیشوند. به عنوان مثال بازی Ryse: Son of Rome هنگام عرضه خود از نظر جلوههای بصری و گرافیک یکی از واقعگرایانهترین و زیباترین بازیهای زمان خود بود، اما بازخورد مثبتی از سمت و سوی منتقدین دریافت نکرد؛ چراکه از نظر گیم پلی و رویدادهای آن به ورطه تکرار افتاده بود.
تاکید روی این نکته اهمیت بسیاری دارد که تعدادی از به یادماندنیترین و زیباترین بازیهای دنیای گیمینگ گرافیک واقع گرایانه ندارند و این منحصربهفرد بودن جلوههایشان است که آنها را از رقبایشان متمایز میکند. به عنوان مثال سری بازی Ratchet and Clank جزو مشهورترین و موفقترین سری بازی های صنعت گیمینگ محسوب میشود و در عین حال تمام بازیهای آن گرافیک کارتونی دارند؛ گرافیکی که در بازیهای سری به خوبی با داستان و گیم پلی همسو و سازگار شده است.
مثال دیگر و شاید بهتری که میتوان در این زمینه زد بازی ماینکرفت (Minecraft) محسوب میشود. بازی ماینکرفت لقب پرفروشترین بازی ویدیویی جهان را دارد و بیش از 180 میلیون نسخه در جهان فروش داشته است؛ اما با این وجود از منظر گرافیک به داشتن جلوههای بصری کم کیفیت مشهور است.
در واقع میتوان گفت رویکرد سازندگان بازی ماینکرفت نسبت به مقوله طراحی گرافیک سبب ایجاد شیوهای منحصربهفرد شده است که با استانداردهای بصری متعلق به بازیهای واقع گرایانه در تقابل شدیدی قرار دارد. این سازندگان به عبارت بهتر موفق شدهاند به خلق شیوهای منحصربهفرد بپردازند که مختص بازی آنهاست و بازی Minecraft را از تمامی دیگر عناوین صنعت گیمینگ متمایز میکند.
با خلق بازیهایی از این دست صنعت گیمینگ و سازندگان مرتبط با آن نیز کم کم متوجه شدند که بازیهای ویدیویی خوب علاوه بر آنکه رسانهای خلاقانه برای روایت یک داستان محسوب میشوند، در عین حال رسانهای برای به اشتراک گذاشتن ذهنیتهای هنری نیز هستند. این مورد را به خوبی در سری بازیهایی همانند Borderlands میتوان مشاهده کرد.
البته مثالهای متعدد دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که همگی از منظر بصری ویژگی های بازی خوب را دارا هستند و از جمله آنها میتوان به بازیهایی همانند Limbo، بازی Ni no Kuni، بازی Manifold Garden و بسیاری از گیمهای مستقل دیگر با طراحیهای بصری منحصربهفرد اشاره کرد. بازیهای گفته شده تجربه واقعگرایانه و یا عکاسانهای را در اختیار مخاطبان خود قرار نمیدهند؛ بلکه سعی میکنند دنیای منحصربهفرد خود را در قالب شکلهای هنری خاص به مخاطب خود ارائه دهند.
اگر قصد ساختن یک بازی ویدیویی را داشته باشید مهمترین مقولهای که باید به آن توجه کنید آن است که جلوههای بصری مد نظرتان با داستانی که میخواهید روایت کنید همسو و سازگار باشد. برای خوب بودن گرافیک بازی لزوما نیازی نیست که آن بازی به شکلی واقع گرایانه طراحی شود؛ بلکه این امر ضروری است که گرافیک سبب شود تجربه آن بازی ویدیویی در شکل کلی آن ارتقا یابد. این شما خواهید بود که تصمیم خواهید گرفت دوست دارید تجربهای که ارائه میدهید در قالب کارتونی باشد و یا در قالبی واقع گرایانه.
اهمیت وجود چالش ها
چهارمین و آخرین مقولهای که در ویژگی های بازی خوب قصد داریم به آن بپردازیم اهمیت وجود چالشها در یک بازی محسوب میشود. یک بازی ویدیویی نیازمند آن است که برای مخاطب خود چالش برانگیز باشد؛ چراکه اکثر گیمرها دوست دارند قابلیتها و مهارتهای خود را در بازیهای ویدیویی به نمایش بگذارند و این قابلیتها به چالش کشیده شود.
هنگامی که یک بازیباز ماموریت و یا مرحلهای را در یک بازی ویدیویی به اتمام میرساند، دوست دارد احساس کند که برای آن مرحله و یا ماموریت زحمت کشیده و تلاش کرده است. این مقوله میتواند در نقشه و یا مرحله چالش برانگیزی نمود پیدا کند که در آن پیدا کردن راه چندان هم آسان نیست و کمی باید فکر کرد و به اکتشاف پرداخت تا پیشروی کرده و به نتیجه مورد نظر رسید.
رعایت مقوله گفته شود میتواند یک بازی ذاتا خوب را به یک بازی خاطرهانگیز برای تمام دورانها تبدیل کند. مثال بارز این امر را میتوان در سری بازیهای ویدیویی Halo مشاهده کرد. در این بازیها شما در نقش ابرسربازی قرار میگیرید که مجهز به زره با تکنولوژی بالاست و از سپرها و ابرسپرهای گوناگون بهرهمند است؛ اما با این وجود نمیتوانید به شکلی بی ملاحظه در برابر یورش سربازان و دشمنان قرار گرفته و انتظار زنده ماندن داشته باشید.
در واقع میتوان گفت هنگامی که دشمنانتان در این بازی با همدیگر متحد میشوند و یا گروه تشکیل میدهند چالش شما چندین برابر میشود. علاوه بر این دشمنانتان در طول بازی رفته رفته قدرتمندتر میشوند که خود ضرورت داشتن یک نقشه برای پیشروی در بازی را ایجاب میکند.
بازیهای ویدیویی دیگری نیز وجود دارند که ایده محوری شان را حول محور مقوله گفته شده بنا میکنند و سازندگان آنها تاکید زیادی روی درجه سختی و پیچیدگی بازی خود میکنند. از جمله این بازیها میتوان به سری Souls اشاره داشت که وظیفه ساخت آن بر عهده کمپانی FromSoftware است. درجه سختی بازیهای سری Souls در حدی است که عموما از یک بازیکن متوسط انتظار میرود که برای دفعات مکرر در طول بازی دچار مرگ شود تا بتواند پیش پا افتادهترین اهدافش را در بازی کامل کند.
این مورد برای برخی از گیمرها میتواند حالتی خسته کننده پیدا کند، اما برای برخی دیگر اتمام چالشهای بازی سبب احساس پیروزی بی حدوحصر گیمرها میشود. بر همین اساس میتوان گفت وجود چالش در عناوینی از این دست ویژگی یک بازی خوب محسوب میشود.
کلام آخر
بدون شک بازیکنهای مختلف از بازی های ویدیویی مختلفی لذت میبرند. شاید همه از عناوین تیراندازی اول شخصی همانند ندای وظیفه لذت نبرند و شاید بازیهای داستان محوری همانند The Last of Us مناسب طبع همه افراد نباشد؛ اما میتوان گفت هر دو این بازیهای ویدیویی در رسیدن به هدف خود که همان ایجاد تعادل میان المانهای مختلف و انتقال محتوای مورد نظر سازندگان به مخاطب است موفق عمل میکنند. اگر بخواهید به این نکته پی ببرید که چه مواردی سبب موفقیت یک بازی ویدیویی میشوند، چهار مقولهای که برای شما نام بردیم شروع خوبی برایتان محسوب میشود.
از یاد نبریم که گیم پلی و روایت داستانی جزو مهمترین المانهای تعیین کننده موفقیت یک بازی ویدیویی محسوب میشوند. پس از آن میتوانید دنیایی را که خلق کردهاید با جلوههای بصری و افزایش چالشهای موجود غنیتر کنید. نظر شما در این رابطه چیست؟ به نظر شما چه المانهایی در موفقیت عناوین گیمینگ تاثیرگذار هستند؟ چه عناصری جزو ویژگی های بازی خوب هستند؟ نظرات و دیدگاههای خود را از قسمت پایین و از بخش کامنتهای سایت با ما در میان بگذارید.