با توجه به حضور پررنگ NPC ها در بازیهایی نقش آفرینی یا جهانباز، بازیکنان فرصت دارند تا انواع بلاها را سر این شخصیتها با هوش مصنوعی بیاورند. در ادامه مطلب 15 تا از شیطانیترینشان را مرور خواهیم کرد.
NPC های (Non-player character یا شخصیتی که توسط هوش مصنوعی کنترل میشود) بدبخت، زندگی سخت و مشقتباری دارند. این قهرمانان گمنام در بازیهای ویدیویی با دستورات محدودی خلق شدهاند تا بتوانند فکر کنند، حرف بزنند یا راه بروند و غالباً مجبور به تحمل تمام ظلم و ستمی هستند که بازیکنان به آنها روا میدارند. البته اگر یک زمانی خدایی ناکرده قیام کنند و به خاطر حقوقشان بجنگند، مطمئن باشید کارمان تمام است. خوشبختانه چنین اتفاقی رخ نخواهد داد (لااقل در دوره زمانه ما) بنابراین فعلاً فرصت داریم تا میتوانیم آزارشان دهیم. حالا که قدرت دست ما است باید حالش را ببریم.
آنچه در این مقاله میخوانید:
15 عمل شیطانی بر علیه NPC ها
از آنجایی که این اعمال بیمارگونه (و لذت بخش) امروزه به هسته اصلی بازیهای ویدویی تبدیل شدهاند، در این مطلب 15 عمل شیطانی که به محض مشاهده یک NPC ننه مرده برای آزارش به ذهنمان خطور میکنند را مرور خواهیم کرد. مقاله بیمارگونه و در عین حال بامزهای است، با ما همراه باشید.
ماشینشان را بدزدید
زدم وسط خال نه؟ همه میدانیم که NPCها فقط به این جهت رانندگی میکنند و اتومبیل دارند که ما آنها را از چنگشان در بیاوریم (آخر NPC ماشین به چه دردش میخورد؟). برای همین است که آن ماشینها را انتخاب میکنند. هر بار که یک NPC وارد فروشگاه اتومبیل میشود از فروشنده میپرسد: «به نظر شما بازیکن از این ماشین خوشش میآید؟ میدانید… دوست داریم یک چیز خاص به او هدیه دهم». ما هم ممنونشان هستیم، نیستیم؟ شاید این NPCها طوری وانمود کنند که مورد تهاجم یک خلاف یا جنایت وحشتناک قرار گرفتهاند و تا باقی عمرشان آن را فراموش نخواهند کرد، اما همه میدانیم که ته دلشان ذوق میکنند که به تنها آرزوی زندگیشان جامه عمل پوشاندهاند.
یک دوری با آنها بزنید
هر از چندگاهی ما بازیکنان دست و دل باز هم میشویم. مثلاً میگوییم: «بابت ماشین دستت درد نکنه داداش! اما نظرت چیه این بار منم واست یک کاری بکنم؟ بپر بالا! بیا تا سر میدون بریم دور دور» اما بخت برگشتهها خبر ندارند که ماجرای «دور دور» چیزی جز یک دروغ کثیف نیست. چند لحظه بعد، جیغ زنان روی صندلی قفل شدهاند و با هر ترمز دستی سرپیچ خطرناک، لایی کشیدنهای مرگبار و سرعتی دیوانهوار هفت جدشان را جلوی چشمشان میبینند و ماشین خوشگل و پرزرق و برقشان به یک تابوت آهنی وحشتناک برایشان تبدیل میشود. اگر خوش شانس باشند، بعد از 7-8 ثانیه حوصلهتان سر میرود و آنها را با ماشینی که زمانی عروسکی برای خودش بود در کنار-گوشه اتوبان رها میکنید، اگر هم بخت یارشان نباشد که همچنان در صندلی بغل دستتان میشینند تا درهای، پرتگاهی، چیزی پیدا کنید، با سرعت درونش شیرجه بزنید، از ماشین بیرون بپرید، چتر نجاتتان را باز کرده و با لبخند رضایت شیاطانی انفجارش را از 200 متر بالاتر تماشا کنید. آن NPC خاک برسر، صبح که از خواب بیدار میشد، اصلاً فکرش را نمیکرد که قرار است امروز به این شیوه عجیب و وحشتناک منفجر شود.
زیرشان کنید
البته گاهی اوقات مرگ با روشی سریعتر و قابل پیشبینیتر سراغ NPCها میآید. روزنامه بازیهای جهان بازی مثل Grand Theft Auto ،Sleeping Dogs و Watch Dogs هر روز خدا پر شده از اخبار مردمی که به خاطر تصادف با ماشین به دیار باقی شتافتهاند. متهم هم 80 درصد مواقع کسی نیست جز شما! با این حال بعضی از این NPCها در جادهها، پیادهروها و مکانهایی کشته شدهاند که اصلاً جایی برای ماشین نیست. با این حال باز هم فکر میکنم آنها به هدف اصلی زندگیشان عمل کردهاند که خلاصه شده در زیر شدن توسط یک روانی!
قانون منطقه را بسنجید
این جمله که قوانین وضع شدهاند تا شکسته شوند، به شدت روی اعصابم میرود (جمله بسیار بیخود و کلیشهای است، چون هر کسی که این قوانین را میسازد با خودش نمیگوید امیدوارم یکی پیدا شود تا این قوانین را بشکند). اما خب خودمانیم، قوانین وضع شدهاند تا شکسته شوند، حداقل در مورد بازیهایی مثل GTA یا Skyrim این گونه است. آشوب به پا کردن در شهر و افزایش ستارههای تحت تعقیب یکی از بهترین فعالیتها در سری GTA محسوب میشود و هیچ لذتی بالاتر از قانونشکنی در سرزمینهای Skyrim نیست.
تمام دهکده را با خودتان بد کنید
وقتی حرف از کشتن مرغ در بازیهای ویدیویی میشود اولین چیزی که به ذهنمان خطور میکند، به سال 2011 و مرغی برمیگردد که اوایل بازی Skyrim در مسیر Riverrun و جادهای که به قلب روستایی کوچک ختم میشد، مشاهده کردیم. خب براساس بیماری مزمنی که همه بازیکنان دارند، اولین کارمان این بود که با هر اسلحه درب و داغانی که دم دست داریم مرغ بینوا را پرپر کنیم. اما خبر نداشتیم که مرغ کشی یکی از شیطانیتر اعمال در سرزمین اسکایریم محسوب میشود. آسیب زدن به مرغ در زمره گناههای کبیرهای قرار میگیرد که لایق هیچ رحم و بخششی نیست. روایت داریم که حتی مردم اسکایریم در گذشته به خاطر قدغن شدن پرستش مرغ، علیه امپراطوری دست به شورش زدند. مرغ بکشید، کل دهکده بر علیهتان مجهز میشوند. نگهبانان را که دیگر نگو، تا ته دنیا و حتی «آبلیویون» تعقیبتان میکنند تا شما را به سزای عملتان قبیحتان برسانند. قانون نانوشتهای در Skyrim وجود دارد که، هیچ وقت هیچ وقت مرغی را اذیت نکنید. قصد دارید فرماندار «سالیتود» را بکشید؟ فرماندار که قابل شما را ندارد، بروید بکشید، حالش را ببرید، چه شد؟ دلتان میخواهد سر امپراطور «کایرودل» را قطع کنید؟ سر که چیزی نیست، تمام بند بند بدنش ارزانی شما؛ راه باز است. اما اگر خدایی نکرده، زبانم لال، ناخواسته پا روی یک مرغ گذاشتید، بهتر است بازی را مجدداً از سیو قبلی شروع کنید.
هدشاتشان کنید!
یک ویژگی لذتبخش، ساده و تمام نشدنی در تمامی بازیهایی که تفنگ دارند، حالا کمان و زوبین هم میتوانند داشته باشند، یا چاقوی پرتابی یا تیغ نینجایی یا… چرا این قدر جریان را میپیچانم، اصلاً هر وسیله پرتابی دارند، هدشات است. هنگامی که به یک دشمن حمله میکنید، همیشه سرش را هدف میگیرید، این یک چیز غریزی است. علاوه بر این کلاً حس لذت بخشی دارد. مشاهده این که پس از اصابت تیر به وسط پیشانیشان عین یک کیسه برنج به زمین میافتند، خیلی کیف میدهد. ظاهراً یکی از NPCهای بازی Borderlands از این لذت وصف نشدنی مطلع است و التماستان میکند تا یک تیر درون مغزش خالی کنید (حتی بابت این کار یک تروفی و تیک خوشگل روی فهرست کوئستهایتان دریافت میکنید). در واقع بازیهایی مثل Sniper Elite کل محوریتشان را بر اساس این کیف و حال بیپایان بنا کردهاند.
به بشکههای انفجاری نزدیکشان شلیک کنید
بشکههای انفجاری قرمز! اگر از این بشکهها در شوترتان وجود نداشته باشد، اصلاً میتوانید اسم بازیتان را شوتر بگذارید؟ درست است؛ نیاز نیست که همیشه قرمز یا اصلاً بشکه باشند، اما داشتن یک چیز قابل انفجار که بتوانید به آن شلیک کنید و یک گله دشمن را با هم از سر راه بردارید از نان شب در بازیهای اکشن تیراندازی واجبتر است. خوشبختانه اکثر NPCها طوری گرد این مواد منفجره جمع میشوند که انگار زنبورها دور ملکهشان جمع شدهاند. بشکهها در بازی قدرت جاذبه دارند (NPCها را به سمت خودشان فرا میخوانند و آنها در حالی که بارانی از گلوله و نارنجک نثارتان میکنند به شکل ناخودآگاه به قتلگاهشان نزدیک و نزدیکتر میشوند). تیر بزن NPC کوچولو؛ تیرت را بزن بابا جون! فقط یک لطفی کن و کمی به آن بشکه خوشگل نزدیکتر شو، یکم نزدیکتر، خب، دیگر وقت خوابت رسیده ! بوم
اسلحههای جدیدتان را تست کنید و زهلهشان را بترکانید
ایول RPG ! تا حالا این اسلحه را در بازی ندیده بودم. چطوره امتحانش کنم؟ چطوره روی آن دسته NPC که دور هم جمع شدهاند و منتظرند بروند هوا امتحانش کنم؟ بعد از این که کشتمشان احتملاً پلیس در منطقه سرازیر میشود و فرصت دارم طریقه عملکرد نارنجکهای تجزیهکنندهام را ببینم، ولی راستش یک پلیس را زنده میگذارم تا بتوانم کاتانای جدیدم را رویش تست کنم. پس از این که همه این کارها را انجام دادم، صدها شهروند بیگناه را طبق روتین همیشه با شاتگان معمولیم شخم میزنم.
پست هواییشان کنید (Metal Gear Solid 5)
Metal Gear Solid V یکی از بهترین بازیهای نسل حاضر است. میپرسید چرا؟ به خاطر گیم پلی اصولی و مبتکرانهاش؟ به خاطر دنیای باز و پویایش؟ به خاطر هوش مصنوعی بالایش؟ نه… مطمئناً نه! این چیزها همش کشک است و دلم نمیخواهد در بازیهای من اثری از آنها ببینم. این چرت و پرتها را از جلوی چشمم دور کنید. Metal Gear Solid شاهکار شده، چون به شما اجازه میدهد به دم هر چیزی بادکنک وصل کنید و شاهد پرواز بیکرانش در آسمان باشید. به معنای واقعی کلمه ساعتها وقتم را صرف بیهوش کردن ملت کردم تا آنها را به پایگاه اصلی خودم بفرستم (فاتون کنم)، حتی با وجود این که به خیلی از آنها نیاز نداشتم. اوه راستی یادم رفت بگویم، گوسفند! کلی گوسفند گیر انداختم؛ پادشاه گوسفندان بودم.
بینشان دعوا راه بیاندازید
یکم فیلم بازی کنید و دو یا چند NPC را گول بزنید و به جان یکدیگر بیاندازید؛ مطمئن باشید این یکی از لذتبخشترین تفریحات در بعضی عناوین نقشآفرینی است. این مکانیزمی است که در بسیاری از بازیها پیاده میشود و در عین حال که دیدن نتایج عجیب و غریبش در بازیهایی با تمرکز روی عواقب داستانی میتواند جالب باشد، زمانی واقعاً لذتبخش هستند که از پیش نوشته نشده باشند. مثلاً در بازی Skyrim به چند نگهبان «وایتران» حمله کنید و آنها را همراهتان به پایگاه گروه «کامپنین» بکشانید. حالا گوشه کنار دنج و امنی پیدا کنید و از نبرد خونین این دو گروه با یکدیگر لذت ببرید.
خونشان را بمکید (Vampyr)
Vampyr از آن دسته بازیهایی است که شما را قبل از کشتن NPCها به فکر وا میدارد (خب البته بعضی از NPCها). بازی به زندگی افراد پسزمینه میدهد و برای این که وجهه انسانیشان را بیشتر منتقل کند، شخصیتها جزئیاتی بالا دارند و حتی مرگشان دائمی است. از طرفی یکی از مفرحترین فعالیتها در بازیهای ویدیویی کشتن NPCها است. هدایت یک NPC به مکانی تاریک در گوشهای از خیابان، گاز گرفتن گردنش و مکیدن آخرین قطره از خونش کاری است که همه خونآشامان انجام میدهند. مگر نه؟ پس چرا ما نکنیم؟
سعی کنید اسنیک را با تیر بزنید
این حقیقت که «سالید اسنیک» در Metal Gear Solid 2 (در اکثر بازی) یک NPC بود، بسیاری از طرفداران Metal Gear را مأیوس کرد. اما این مزیت را داشت که میتوانستید با شلیک (یا تلاش برای شلیک) به اسنیک اعتراضتان را اعلام کنید. بخشی در بازی وجود دارد که اسنیک لم داده و یک چرت شیرین میزند. نه تنها میتوانید با زنگ زدن به او اذیتش کنید (که البته از خواب بیدار نمیشود)، بلکه فرصتش را دارید به او مشت بزنید، یا حتی برایش اسلحه بکشید. البته از آنجایی که اسنیک سرباز فوقالعاده کارکشتهای است، پس از این حرکت سریع بیدار شده، اسلحهاش را به سمتتان نشانه میگیرد و به شما میگوید که بد حماقتی کردید.
از پرتگاه هلشان دهید
هل دادن یکی دیگر از کارهای ساده و بلاهایی است که همه ما حداقل یک بار سر بعضی NPC ها آوردهایم، اما بیایید روراست باشیم، هر کدام از ما هیولایی هستیم برای خودمان؛ پس مطمئناً این کار را بیش از یک بار انجام دادهایم. حتماً نیاز نیست که پرتگاه صخره باشد، لبه پل یا نوک یک ساختمان بلند (یا حتی کوتاه) هم جواب میدهد. هر شخصی که حتی نزدیک به این نقاط باشد با زبان بیزبانی داد میزند که من را به پایین پرت کن و اولین چیزی که غریضهتان پس از مشاهده این NPC ها حکم میکند این است که آنها را هول بدهید و نتیجه کار را تماشا کنید. یکی از دلایلی که منتظر Assassin’s Creed Odyssey هستم این است که میدانم در تمام طول بازی ملت را مثل اسپارتان با لگد از صخره به پایین پرتاب خواهم کرد.
مخشان را تلیت کنید
NPC ها بهترین راهنماها در بازیهایی ویدیویی هستند و یک جورایی حکم ویکی پدیای بازی را دارند. آنها نسبت به محیط پیرامون و شخصیتهایی که در بینشان زندگی میکنند و اتفاقاتی که اطرافشان میافتد دانش گستردهای دارند. وقتی با آنها صحبت میکنید، هر چیزی را که میدانند را خالصانه در اختیارتان میگذارند. اما اغلب اوقات بخش مزاحم وجودمان بیدار میشود و به ما میگوید که بیش از اندازه روی مخ یک NPC ویراژ دهیم و دائم از آنها حرف بکشیم، حتی با وجود این که آن بنده تکسچرها (در وزن بنده خداها) دیگر حرف جدیدی برای گفتن ندارد. آنها با یک جمله ساده و خلاصه سعی دارند به شما بفهمانند که مکالمه تمام شده و حرف دیگری برای گفتن باقی نمانده است، اما در سرمان نمینرود. بیچارهها حتی نمیتوانند به ما بگویند «خفه شو!». شاید حس برادر کوچک داشتن هم چنین چیزی باشد.
روی سرشان بپرید (Super Mario Odyssey)
آقای ماریو خان جهنده است. بیشتر از هرکار دیگری (مثل رانندگی، پزشکی، ناجی سرزمین بودن، لوله کشی) دوست دارد روی چیزهای مختلف بپرد. اما نه فقط چیز، ماریو اگر کرمش بگیرد روی سر آدمها هم میپرد. بازی Super Mario Odyssey پر از موقعیتهایی است که به شما اجازه میدهد این کار را امتحان کنید. برای مثال پریدن روی سر هر «Toad» که در بازی سر راهتان سبز میشود به شکل عجیبی لذتبخش است، نه به خاطر کله بزرگی که دارند، بلکه به دلیل عکس العملشان نسبت یه این کوتوله سیبیلو که ظاهراً پریدن روی سر ملت در یک جامعه متمدن را عیب نمیداند.
امیدواریم از این مطلب لذت برده باشید. شما تا به حال چه بلاهایی سر NPCهای بخت برگشته آوردهاید؟ نظرتان را با ما در میان بگذارید.