با توجه به عرضه بازی Detroit Become Human در هفته گذشته تصمیم گرفتیم که 10 برتر این هفته را اختصاص دهیم به 10 رمان تعاملی برتر و بازیهایی را معرفی کنیم که در قالب فیلم یا رمان روایت میشوند.
فیلمهای سینمایی و سریالها، خوب و سرگرمکننده هستند. در طول تاریخ اختراعشان مدتها وقتمان را صرفشان کردیم و از آدم کوچولوهایی که در یک جعبه کوچک به جان هم میافتند کلی چیز یاد گرفتیم. درست است که این جعبه روز به روز نازکتر و در عین حال کم عمقتر شد اما هنوزم بخش اعظمی از زندگیمان را صرف تماشای داستانهایی میکنیم که از پس صفحههای شیشهای تلویزیون یا پردههای بزرگ سینما روایت میشوند. البته اگر حرف از سرگرمی فرهنگی است نباید کتاب را فراموش کرد. کتاب اولین واسطهای بود که نویسندگان بوسیلهاش ما را در دنیای تفکرات و عقایدشان غرق میکردند.
اگر چه در کنار شباهتهای بین رمان و فیلم، تفاوتهای عمدهای بین این دو ابزار فرهنگی و سرگرمی وجود دارد. هر دو میتوانند شما را ساعتها سرگرم کنند و پیچیدهترین مفاهیم فلسفی و علمی را به سادهترین بیان ممکن به مخاطبانشان بیاموزند. فیلمسازان و نویسندگان میتوانند رشته افکارشان را از طریق محصول فرهنگی که ارائه میدهند با دیگران به اشتراک میگذارند. با این حال در فیلم شما ملزم به این هستید که از لنز دوربین فیلمبردار به بازیگرانی که کارگردان انتخابشان کرده و لوکیشنی که تهیهکننده پولش را داده نگاه کنید. در صورتی که رمان فقط بستر را برایتان فراهم میکند و دستتان را برای انتخاب بازیگر و فضاسازی باز میگذارد تا به عنوان مثال هر کسی را که دوست دارید از استیو مک کویین خدا بیامرز تا چارلی هونام خدا نیامرز جای شخصیت پاپیون قرار دهید (دیدید کتاب چقدر خوب است؟ حالا باز بروید فیلمهای ابرقهرمانی ببینید.)
همه این صحبتها را کردیم تا به این نکته برسیم: چقدر خوب بود که میتوانستیم فیلم ببینیم، اما مثل کتاب خودمان کارگردانش باشیم. خب این موهبت با آغاز فعالیت هنر هشتم ممکن شد (اینقدر مینویسیم بازیهای ویدیویی هنر هشتم است تا همه قبول کنند.) تنها بازیهای ویدیویی هستند که میتوانند به شکل یک رمان تعاملی به مخاطب اجازه دخل و تصرف در داستان را بدهند. البته در عناوین نقشآفرینی نیز تصمیم گیرنده خود بازیکن است و غالباً شما باید با عواقب تصمیماتی که اتخاذ میکنید روبرو شوید، اما این کنشها در پس اکشن و مبارزات پرهیجان بازی محو میشوند و در آخر به عنوان یک شوتر و هک اند اسلش از آنها یاد میکنید. در عین حال در بازیهای ماجراجویی تمام تمرکز روی داستان و نحوه روایتش معطوف شده و اگر مادبزرگ 90 سالهتان کنار شما روی مبل نشسته باشد، متوجه نمیشود که چیزی که تماشا میکند فیلم است یا بازی! فقط هر از گاهی میپرسد: «اینا به چه زبونی حرف میزنن ننه؟» با این تفاسیر تصمیم گرفتیم 10 برتر این هفته را اختصاص دهیم به 10 رمان تعاملی برتر و بازیهایی که این فرصت را در اختیار بازیکنان قرار میدهند تا خودشان راوی داستانشان باشند. توجه داشته باشید که این بازیها نباید با عناوین اشاره و کلیک اشتباه گرفته شوند و تصمیماتی که در آنها میگیرید باید در ادامه داستان تأثیرگذار باشند. پس اگر با این ژانر ارتباط برقرار نمیکنید با 10 رمان تعاملی برتر با ما همراه باشید تا شاید بتوانیم نظراتان را تغییر دهیم.
۱۰. Dragon’s Lair
تا حالا برایتان پیش آمده چیزی را تجربه کرده باشید اما تا مدتها ندانید آن تجربه در کدام دسته قرار میگیرد؟ برای من Dragon’s Lair از همان تجربهها بود. یادم هست تازه کامپیوتر پنتیوم 3 خریده بودم (آن موقعها قدرت کامپیوتر را با پنتیوم میسنجیدند) و نگاهم به این تکنولوژی فوق پیشرفته به چشم یک کنسول بزرگ بازی بود. از The Neverhood گرفته تا Mad Dog هر بازی به دستم میرسید را با شوق و ذوق زیاد نصبش میکردم و نمیدانستم هر کدام چه سبکی هستند. یک روز که خانه دوستم بودم دیدم یک انیمیشن والت دیزنی را تماشا میکند. پرسیدم: «این کارتون چیه داری میبینی؟» جواب داد: «بازیه بابا، کارتون چیه!» همین جمله کافی بود که به یکی از عاشقان سبک رمان تعاملی تبدیل شوم؛ البته تا مدتها نمیدانستم نام سبک بازی که انجامش میدهم ماجراجویی یا چنین چیزی است. تمام تلاشم این بود که به هر طریقی شده از لای تبرهای آویزان رد شوم و با اژدهای غول پیکر بجنگم تا خودم را به پرنسس کمر باریک داستان برسانم. بازی ابتدا در سال 1984 برای دستگاه های آرکید منتشر شده بود، اما از آنجایی که جزو اولینهای این سبک و خاطرهانگیزترین تجربههای خودم محسوب میشود، انصاف نبود در 10 رمان تعاملی برتر قرارش نمیدادیم.
۹. Tales from the Borderlands
اگر شما هم مثل من عاشق Borderlands هستید، بدتان نمیآید که راجع به گذشته Vault Hunterها بیشتر بدانید. در Tales from the Borderlands این فرصت را دارید. دنیای Borderlands به خودی خود جذاب است و قدرت قصهگویی تل تیل نیز زبانزد همگان! حالا تصور کنید این دو با هم تلفیق شوند. بازی داستان یک مشت آدم شارلاتان و خودخواه را روایت میکند که هر کدام حاضرند به خاطر منافعشان سر دیگری را شیره بمالند. با طنز بامزه و برهوت شاد بازی (مناطق بیآب و علفش اصلا دلگیر نیست)، گاهی اوقات یادتان میرود که کنترلر در دست دارید و حس میکنید که در حال تماشای یک سریال 5 اپیزودی از سث مک فارلن هستید. داستان از نگاه دو شخصیت روایت میشود و با هر انتخاب شما، فیلمنامه اپیزود آینده نگاشته میشود. همانطور که خودتان میتوانید حدس بزنید در 10 رمان تعاملی برتر از استودیوی تل تیل و کوانتیک دریم که از خوبهای این ژانر محسوب میشوند زیاد خواهیم گفت.
۸. Fahrenheit
کنسول پلیاستیشن 2 و پلتفرمهای نسل ششمی عناوین مختلف با ژانرهای متنوعی را در دوران خود دیدهاند. شاید این حجم بازیهای پر زرق و برق و اکشن مجالی برای تجربه عناوین ماجراجویی به بازیکنان نمیداد. وقتی دیسک بازی را در کنسولم گذاشتم بعد از 5 دقیقه اینور و آنور چرخیدن بازی را بیرون آوردم و Devil May Cry را درونش گذاشتم تا چندتایی کمبوی خفن اجرا کنم. بعد از مدتی که باد بازیهای اکشن از سرم افتاد و فصل تابستان بیبرکت شروع شد رفتم سراغ بازیهای خاک خورده… Fahrenheit یا به اصطلاح فرنگیها Indigo Prophecy اولین بازی بود که به دستم رسید. بعد از یکی دو ساعت که نتیجه انتخابهای سهلانگارانهام را دیدم، متوجه شدم اصل جنسم جور شد. روایت عجیب و غریب بازی که به تمدن کهن مایاها باز میگشت تنها بهانهای بود که شما را در داستان گرم نیویورک سردش غرق کند. کمتر کسی است که پس از تجربه Fahrenheit و مرحله بیمارستان روانی یاد فیلم Silence of The Lambs جاناتان دمی نیافتد. هر بخش از داستان قابل تغییر بود و حتی گاهاً با دیدن یک کلاغ میزان افسردگیتان به حدی میرسید که دیگر توان ادامه راه نداشتید (آخر یک کلاغ ننه مرده مگر چه گناهی کرده که شما را از زندگی سیر بکند؟)
۷. Beyond: Two Souls
این یکی دیگر دست هر چه فیلم را از پشت بسته است. حتی بازیگران تراز اولی مثل ویلیام دافو و الن پبج هم در آن ایفای نقش میکردند. پس اگر هنوز تصورتان بر این است که الن پیج در Last of Us هم نقشآفرینی کرده، بدانید که کاملاً تصادفی بوده است. مرگ میتواند چیز ترسناکی باشد، اما در بازی دیوید کیج، ماهیت تمام زندگی جودی (الن پیج) و همزادش آیدن محسوب میشود. در Beyond: Two Souls شما کنترل جودی را از کودکی تا بزرگسالی در تلاشی برای کشف و کنترل مهارتهای مرموزش بر عهده دارید و با انواع پدیدههای عجیب و غریب روبرو می شوید. شما همراه با جودی مبارزه میکنید، عاشق میشوید و با قلبی پر از اندوه دل میشکنید. علیرغم انتقاد (تا حدودی بهجا) سایتهای مختلف نسبت به تعاملی بودن بیش از حد بازی و کمبود المانهای گیمپلی، Beyond: Two Souls داستانی فوقالعاده دارد که در لحظات پایانی باعث میشود روی صندلیتان نیمخیز شوید. خودتان یک بار بازیش کنید تا عاشق داستانی شوید که برای جودی روایت کردهاید. بقیه هر چه میخواهند بگویند Beyond: Two Souls یکی از بهترین تجربههای سینمایی زندگیم بود و باید در 10 بازی تعاملی برتر قید شود.
۶. Game of Thrones – A Telltale Games Series
مگر میشود اسم بازی تاج و تخت بیاید و گوش کوچک و بزرگ تیز نشود. اثری که آر. آر. مارتین (مطمئناً با اقتباس از تالکین) خلق کرد، بیشک و بدون نگاه خصمانه یکی از مفرحترین و جذابترین کتابهایی محسوب میشود که تاکنون نوشته شده است. حتی با ساخت یک سریال پروپیمان 73 قسمته باز هم حق مطلب ادا نمیشود و کلی داستان در گوشه و کنار وجود دارد که سوژه تفریحات رسانهای شود، چه مدیومی هم بهتر از بازیهای ویدیویی! بازی Game of Throne که توسط استودیوی تل تیل در 6 اپیزود ساخته شد، سراغ بخشی از کتاب نغمه یخ و آتش رفت که در سریال اشاره به آن نشده است. اگر فکر میکنید نهایت شرارت رمزی بولتون را دیدهاید، حتماً سراغ Game of Thrones تل تیل بروید تا بفهمید که رمزی چقدر کثیفتر است. بازی حول خاندان فارستر جریان دارد و همانند سریال از چند زاویه مختلف روایت میشود. انتخابها در پایان کلی بازی تأثیر چندانی ندارند، چون مطمئناً میدانید که رمزی با شمشیر فارسترها کشته نمیشود و افرادی که کنترلشان را به عهده دارید، محکوم به سیر صعودی تا سقوطند، اما تعامل با دیگر شخصیتهای نام آشنای کتاب که در سریال هم حضور داشتند، بدون شک تجربهای است که غیر از بازی به هیچ روش دیگری ملموس نیست. بازیهای تل تیل فهرست 10 رمان تعاملی برتر را قرق خواهند کرد.
۵. Heavy Rain
بله، باز هم دیوید کیج و باز هم کوانتیک دریم! اگر گیمر هستید به جرأت میتوانم بگویم، امکان ندارد از فیلم Seven دیوید فینچر لذت برده باشید و از Heavy Rain دیوید کیج خوشتان نیاید (گویا دیوید نامها بلدند چطور قصهگویی کنند.) عزاداری شکلهای مختلفی دارد و برای ایتان تبدیل به یک کابوس دنبالهدار شده است. زخم از دست دادن پسرش هنوز التیام پیدا نکرده که پسر دومش را گم میکند. اضطراب موقعی بیشتری میشود که همزمان یک قاتل زنجیرهای در شهر میچرخد و بچه مردم را برای عذاب پدرشان میرباید. به شخصه معتقدم در فهرست 10 رمان تعاملی برتر Heavy Rain بیشترین قدرت انتخاب و انشعابات را در تصمیمات آینده داراست. شما باید برای پیدا کردن شاون به تمامی بازیهای بیمارگونه قاتل اوریگامی تن بدهید و معماهای مرگبارش را حل کنید. فضای غمزده و سیاه بازی به خلق یک ملودرام تراژیک کمک شایانی میکند و اگر مثل من مریض پایانهای سیاه هستید، کنترلر که جای قلم دستتان هست، هرچقدر میخواهید داستان را غمگین روایت کنید تا دلتان از غصه کباب شود. حتی میتوانید یکی از شخصیتهایتان را برای سیاهنمایی بیشتر به کشتن دهید و با سه شخصیت دیگر داستان را پیش ببرید (میدانم پیش خودتان میگویید این دیگه چه دیوانه مریضیه؟)
۴. Until Dawn
فیلمهای وحشتناک دهه نودی یادتان هست؟ هنوز هم هر از گاهی از اینجور فیلمها در سینمایی هالیوود اکران میشوند. یک مشت جوانک خزوخیل وارد جنگلی، جایی شده و تکتکشان توسط یک قاتل روانی کشته میشوند. دیدن یک فیلم دیگر با این فضا (حداقل برای سن بالای 30 سال) خسته کننده و بیمزه خواهد بود، اما در قالب بازی هر چیز بیمزهای میتواند به شیرینترین یا تلخترین شکل ممکن روایت شود. همانند همه فیلمهای ترسناک، چند راه دارید: بجنگید، پنهان شوید یا از خطر فرار کنید، و جالبتر اینجاست که برعکس فیلم خودتان این انتخاب را میکنید. این شمایید که با قایم شدن زیر تخت یا دویدن برای کمک مشخص میکنید که چه کسی تا گرگ و میش صبح دوام خواهد آورد.
۳. The Wolf Among Us
تا حالا فکر کردهاید پس از اینکه قصه ما به سر میرسد و کلاغه هم به خانهاش نمیرسد دقیقاً چه اتفاقی میافتد؟ خب اگر The Wolf Among Us را منبع موثق قرار دهیم مطمئناً این اتفاق خوب نیست. داستانهای فولکور کلاسیک و جن و پری (که اکثرشان را در آثار والت دیزنی تماشا کردهایم) همیشه با یک پایان خوش ما را کیفور کردند و در دلمان میخواستیم سر به تن آدم بد داستان نباشد. این رویه خوش و خرم با موج جدید سینمایی هالیوود و فیلمهایی مثل Snow White and the Huntsman و Maleficent دست خوش تغییر شد و سوای این که نوستالژیهای خوبی کودکیمان را نابود کردند، توانستیم داستان را از زاویه تاریکش هم نظارهگر باشیم. اما بازیهای ویدیویی در این زمینه یک سر و گردن بالاتر قرار میگیرند. تا حالا تصورش را کردهاید که اگر سیندرلا، دیو و دلبر و جک غولکش را در یک فضای نوآر آمریکایی در دهه هشتاد قرار دهیم چه بر سرشان میآید؟ سیندرلا جاسوس و آدمکش حرفهای میشود، دلبر به دیو خیانت میکند و جک غولکش سر ملت کلاه میگذارد. در چنین دنیایی تنها یک ضدقهرمان مثل گرگ بزرگ بدجنس (Big Bad Wolf) میتواند نظم را حفظ کند. شما همراه با سفید برفی به عنوان مأمور قانون در شهر خیالی Fable Town فعالیت دارید و باید یک قاتل زنجیرهای را متوقف کنید. انتخاب بین هیولای درون یا شخصیت نه چندان محبوب کارآگاهیتان باعث شکلگیری دو مسیر مختلف برای هر بخش از داستان میشود. با توجه به این که Wolf Among Us از سری کمیکهای بیل ویلینگهام اقتباس شده، به حق در 10 رمان تعاملی برتر قرار دارد (تو را به خدا قسم میدهم تل تیل، دیگر بازی را عقب نینداز!)
۲. The Walking Dead
خودتان هم میدانستید که The Walking Dead در فهرست 10 رمان تعاملی برتر ما جای دارد، فقط نمیدانستید، چه شمارهای؟ راستش اولین بار که The Walking Dead را بازی کردم اصلاً نمیدانستم با چه شاهکاری سرو کار دارم، قبل از آن هم سریال را ندیده بودم و حتی به وجود زامبی یا به اصطلاح خودشان واکر هم در بازی شک داشتم، چه برسد به این که بدانم بازی ماجراجویی آن هم از نوع تعاملیش است. پس از سکانس اول داخل ماشین، آخرالزمان زامبی شروع میشود. در این بازی انتخابها فقط به چهار تا جواب بله و خیر محدود نمیشوند. تصمیمات کوچکتان، کلیت اپیزود را شکل میدهند، تصمیمات اپیزود کلیت فصل را تشکیل میدهند و تصمیمات هر فصل سرآغاز فصل بعدی را میسازند. در The Walking Dead مهم نیست، مقصد کجا باشد (که غالباً به یکی دو گزینه محدود است)، مهم این است که شما از این سفر تاریک لذت ببرید؛ مشتهای برادرتان گارسیا را نوش جان کنید، با خنده کلمنتاین خوشحال شوید و با یادآوری مرگ لی اورت اشک در چشمانتان حلقه بزند (گفتم بازیهای تل تیل 10 رمان تعاملی برتر را قرق میکنند.)
۱. Life Is Strange
یکی از بهترین و زیباترین آثار هنری ساخته شده همین Life Is Strange است. خب وقتی رتبه اول جدول را به آن اختصاص دادیم، مسلماً عنوان دوستداشتنی باید باشد. شاید به قول دوستی نباید اسم بازی را روی این آثار گذاشت و همان رمان تعاملی بهترین عنوان برایشان به نظر برسد، اما هر چه که هستند من شدیداً دوستشان دارم و از تجربهشان سیر نمیشوم. Life Is Strange بیشتر از این که یک رمان تعاملی باشد، شبیه دفترچه خاطرات یک دختر نوجوان است که درونش پر شده از نقاشیهای با خودکار کشیده شده و عاشقانه! اما پشت این ظاهر لطیف و بچهگانه رازی تلخ نهفته است. درست است که «اثر پروانهای» با تمامی رمانهای تعاملی یک جوری تلفیق شده، اما در Life Is Strange کل شالوده بازی را تشکیل داده است. تصور کنید در فیلم Butterfly Effect شما نقش اشتون کوچر را به عهده داشتید و میتوانستید، لحظه به لحظه آیندهتان را تغییر دهید. مکسین که به شکل ناگهانی متوجه میشود قدرت بازگرداندن زمان را در اختیار دارد، باید شهرش را از نابودی نجات دهد. در پایان بازی با دو انتخاب مواجه میشوید که یکی از آنها اشک هر گولاخی را در میآورد اما در حقیقت این ریز انتخابهایی است که باعث میشود داستانتان را شیرین و سر راست بنویسید یا تلخ و پیچیده!
امیدواریم از 10 برتر این هفته نهایت لذت را برده باشید، طبق معمول توجه کنید که تمامی عناوین این فهرست براساس تجربه و سلیقه شخصی گردآوری شدهاند، پس اگر فکر میکنید جای یک قصه جذاب در 10 رمان تعاملی برتر خالی است نظراتتان را با ما در میان بگذارید.
متشکرم.... فکر کنم شما رو دکتر حبیبی به سایت معرفی کردن!