در دومین قسمت از مقالات «داستان مجموعه Red Dead» به ماجراهای بازی Red Dead Redemption و همچنین دنباله دانلودی آن با نام Undead Nightmare میپردازیم. برای آشنایی بیشتر با داستان این مجموعه، با ما همراه باشید.
اگر بازیهای قبلی سری Red Dead را تجربه نکردهاید، احتمالا قبل از تجربه جدیدترین بازی این مجموعه یعنی Red Dead Redemption 2 میخواهید با داستان قسمتهای قبلی آشنا شوید. اگر اینطور باشد، این بهترین فرصت برای شماست تا با خواندن این مقاله و قسمت قبلیاش، با ماجراهای بازی و قهرمانان آن (که تعدادی از آنها در بازی جدید هم حضور دارند) آشنا شوید. اگر هم بازهای قبلی را تجربه کردهاید ولی جزییات داستانی را به یاد نمیآورید، با خواندن این مقالات میتوانید مروری کوتاه و بسنده به اتفاقات گذشته داشته باشید.
فقط به جهت یادآوری بد نیست بگوییم که بازی Red Dead Redemption هشت سال پیش یعنی در سال 2010 برای کنسولهای پلیاستیشن 3 و ایکسباکس 360 عرضه شد. این بازی یک محتوای دانلودی به نام Undead Nightmare هم داشت که بهصورت یک بازی مستقل عرضه شد و خط داستانی جالب و عجیبی را دنبال کرد. بازی Red Dead Redemption 2 که همه بیصبرانه منتظرش هستیم، به عنوان پیشدرآمد برای این دو بازی منتشر میشود؛ یعنی به اتفاقاتی که قبلی از این بازیها به وقوع پیوستهاند میپردازد.
در ادامه با داستان بازی Red Dead Redemption و همچنین دنباله دانلودیاش بیشت آشنا میشویم.
Red Dead Redemption
بازی در سال 1911 و هنگامی آغاز میشود که مأموران دولتی، قانون شکنی به اسم «جان مارستون» (راب وایتهوف) که اکنون زندگی بیدردسری را در پیش گرفته، به منظور بازجویی، از خانوادهاش جدا میکنند. مارستون تنها زمانی شامل مصونیت جزایی خواهد شد که باقی اعضای باند تبهکارش را تحویل قانون دهد. او تا شهری به اسم «آرمادیلو» اسکورت میشود تا رد «بیل ویلیامسون» (استیوم جی. پالمر) را دنبال کند. جان با ویلیامسون و افرادش در «فورت مرسر» درگیر شده، اما در نبرد تیر میخورد و نیمهجان در انتظار مرگ رها میشود. گلهداری محلی به اسم «بانی مکفارلن» (کیمبرلی آریون) جان را در وضعیتی اسفناک پیدا میکند و او را برای درمان به کلبهاش میبرد. مارستون پس از بهبود، سعی میکند با کمک در کارهای مزرعه، کارهای بانی را جبران کند. در این حین با مارشال ایالتی «لی جانسون» (آنتونی دی لانگیس) و معاونینش، الی و جونا، تاجری کلاهبردار به اسم «نیگل وست دیکنز» (دون کریچ)، جوینده گنج و قبر دزدی به اسم «سث برایرز» (کوین گلیکمن) و یک قاچاقچی اسلحه دمدمی مزاج با لقب «آیریش» (ک. هریسون سویینی) همکاری میکند. مارستون مأموریتهای ریز و درشت زیادی را برای آنها انجام میدهد تا از کمکشان برای یک حمله سازمانیافته به فورت مرسر استفاده کند. او به همراه گروهش به پایگاه نفوذ کرده و پس از کشتن دار و دسته ویلیامسون، متوجه میشود که او به «خاویر اسکوئلا» (آنتونیو جارامیلو)، یکی دیگر از اعضای باند اسبق مارستون، به مکزیک پناه برده است.
در مکزیک، مارستون با یک کلنل نظامی به اسم «آگوستین آلنده» (گری کارلوس کروانتیس) و دست راستش، کاپیتان «وینستنه دی سانتا» (هکتور لوئیس بوستامانته) جهت پایان دادن به شورشهای داخلی همکاری میکند. به این امید که آلنده هم، اسکوئلا و ویلیامسون را به او تحویل دهد. با این حال آلنده به مارستون خیانت کرده و به این ترتیب مارستون به شورشیها و جناح مخالف میپیوندد. او با کمک یک هفتتیرکش پیر و باتجربه به اسم «لاندن ریکتز» (راس هگن) و با همراهی رهبر مخالفین حکومتی یعنی «آبراهام ریز» (جاش سگارا) و لوییزا (فرانچسکا گلیاس) معشوقهاش، ترازوی جنگ را به سمت شورشیها سنگینتر میکند. جان دی سانتا را میکشد و یک حمله عظیم را به سمت پایگاه «الپریزیدیو» ترتیب میبیند. پس از مواجهه با «اسکوئلا» او سعی میکند با لو دادن ماجرای همدستی ویلیامسون و آلنده، جانش را نجات دهد. در این جا مارستون حق این انتخاب را دارد که اسکوئلا را بکشد یا او را تحویل مقامات قضایی دهد. مارستون و ریز، آتش جنگ را به قرارگاه آلنده میکشانند و در این بین لوییزا به خاطر حفاظت از ریز جانش را از دست میدهد. آلنده که قصرش را پر از نیروهای شورشی میبیند، به همراه ویلیامسون از مهلکه میگریزد، اما در نهایت هر دو دستگیر و کشته میشوند. در عین حال که ریز فرماندهی منطقه را به دست میگیرد و برای لشکرکشی به پایتخت برنامهریزی میکند، مارستون مکزیک را ترک کرده و برای ملاقات با مأموران دولتی راهی «بلک واتر» میشود.
مأمور «ادگار راس» (جیم بنتلی) و «آرچر فوردهام» (دیوید ویلسون بارنز) تنها به شرطی اجازه ملاقات مارستون با خانوادهاش را میدهند که رهبر باند اسبقش، یعنی Dutch van der Linde را شکار کند. او متوجه میشود که «داچ» (هلندی) با کمک سرخپوستان گروهی جدید تشکیل داده است. در نهایت جان پس از چند درگیری مرگبار و جلوگیری از یک سرقت بانک، برای حمله به مخقیگاه داچ، به راس، فوردهام و گروهی از سربازان ایالتی ملحق میشود. طی حمله، داچ را که به شدت زخمی شده تا نوک صخره تعقیب میکند، اما او قبل از دستگیری خودش را از صخره به پایین میاندازد. مارستون بالاخره از قراردادی که با مأموران دولتی بسته بود آزاد میشود و به مزرعه نزد همسرش «ابیگل» (سوفی مارزوچی) و پسرش «جک» (جاش بلیلاک) بازمیگردد. مارستون قسم میخورد که برای همیشه فرزند و همسرش را از زندگی تبهکاری دور نگاه دارد و به کارهای روزمره مزرعهاش مشغول میشود.
چند مدتی به این منوال میگذارد تا این که خودش هدف حمله ناگهانی سربازان ارتشی، مأموران قانون و ایالتی به رهبری راس میشود. مارستون چندین موج حمله را دفع کرده و در فرصتی مناسب خانوادهاش را از منطقه خطر فراری میدهد، اما خودش ایستادگی میکند تا آنها زمان کافی برای فرار داشته باشند. مارستون علیرغم مقاومت قهرمانانهاش با شلیک چندین گلوله توسط راس و افرادش کشته شده و به وسیله خانوادهاش در تپهای نزدیک مزرعه دفن میشود.
سه سال بعد در 1914، جک پس از فوت مادرش از محل راس که اکنون بازنشسته شده مطلع میشود و او را در یک دوئل میکشد. در انتهای بازی سرنوشت همه همراهان مارستون به شکلی خلاصه در یک روزنامه روایت میشود: مارشال لی جانسون در سن 54 سالگی بازنشست شد و از آرمادیلو رفت، قدرت زیاد، چشمان ریز را کور کرد و او هم به ستمگری مثل آلنده تبدیل شد، بانی مکفارلن در نهایت ازدواج کرد، آیریش به شکل تصادفی به خودش شلیک کرد و مرد، سث برایرز بالاخره یک گنج واقعی پیدا کرد و ثروتمند شد و لاندن ریکتز با آرامش به خواب ابدی فرو رفت.
Undead Nightmare
داستان Undead Nightmare به اتفاقاتی تخیلی قبل از مرگ مارستون برمیگردد. جان به همراه ابیگل و جک شبی طوفانی را در خانه سپری میکند. او گرم صحبت با همسرش است و جک هم کتابش را میخواند. در این بین متوجه میشوند که «آنکل» باید خیلی زودتر از اینها به خانه باز میگشت، اما هنوز سر و کلهاش پیدا نشده است. با این حال جان فکر میکند که او احتمالاً به خاطر طوفان، در کلبهای در اطراف پناه گرفته تا هوا کمی آرام شود. بعد از مدتی بیرون خانه آنکل را میبینند که به اطراف پرسه میزند. در نیمههای شب که جان و ابیگل خوابیدهاند، آنکل به شکل یک مرده متحرک وارد خانه میشود و به آنها هجوم میآورد. جان پس از کمی درگیری او را بیهوش میکند و برای برداشتن اسلحهاش به بیرون میدود، با این حال در بین راه ابیگل را میبیند که گردنش گاز گرفته شده و از چنگ آنکل میگریزد. جان به سر آنکل شلیک میکند و همراه با جک به سمت ابیگل میشتابد. هنگامی که جک قصد دارد به مادرش کمک کند، ابیگل ناگهان وحشی شده و جک را گاز میگیرد و او راه هم به نفرین خودش مبتلا میکند. جان به دنبال طنابش میدود و هر دو را محکم میبندد. سپس با دو بشقاب غذا آنها را برای یافتن درمان رها میکند.
جان به بلک واتر میرود و با پرفسور «مک داگل» آشنا میشود که برای تحقیق روی بیماری مردگان متحرک از «یال» بازگشته است. او میگوید که کیفش را نزد «نیستاس» جا گذاشته و برای برداشتنشان راهی خیابان میشود. مکداگل توسط نیستاس (زامبی شده) کشته میشود و جان باید تمام بلک واتر را برای بازماندگان بیشتر و راه حل درمان زیر و رو کند. او با گروهی از بازماندگان روبرو میشود که چندین تئوری مختلف بابت گسترش این نفرین دارند؛ عدهای معتقدند که یک مهاجر مکزیکی بیماری را همراهش به مرز وارد کرده و تعدادی هم «سث» را مقصر میدانند که قطعه کهنی مرتبط به قوم «آزتک» را ربوده است. با انتخاب هر مسیر، جان با اتفاقات متفاوتی مواجه خواهد، اما در نهایت تمام سرنخها به مکزیک منتهی میشوند.
جان پس از ورود به مکزیک، اوضاع را به شدت بدتر از آمریکا میبیند. او به «لاس هرماناس» میرود و با یک «مادر روحانی» آشنا میشود. مادر روحانی که از قضا دست به تفنگ خوبی هم دارد به جان میگوید که دیگر راهبهها اوضاع چندان مناسبی ندارند و از او میخواهد وارد لاس هرماناس شود و شهر را نجات دهد. جان پس از کمک به مادر روحانی بابت دلیل این بیماری مرموز و مرگبار میپرسد و او به جان میگوید که زنی به او گفته، عامل اصلی تمام این اتفاقات وحشتناک، «آبراهام ریز» است. جان برای مکاشفه بیشتر راهی «اسکالرا» میشود. در آنجا با زنی ملاقات میکند که مکان ریز را به او نشان میدهد. جان ریز را پیدا میکند، اما او اکنون زامبی شده و زن مرموز (کسی که تقریباً در همه کاتسینهای بازی مشاهده میکنید) را دنبال میکند. پس از کشتن ریز، زن به جان میگوید که عطش سیریناپذیر ریز برای قدرت باعث شده که یک ماسک کهن آزتک را بدزدد و این نفرین را راه بیاندازد. آنها ماسک را به همان سردابهای میبرند که ریز پیدا کرده بود و آن را در جایگاهش قرار میدهند؛ مشخص میشود که زن مرموز یک الهه آزتک به اسم «آیاهتئوتل» است. به این ترتیب همه زامبیها به حالت اولشان باز میگردند و جان مسیر خانه را پیش میگیرد.
جان پس از بازگشت به «بیپرز هوپ»، جک و ابیگل را سالم و سرحال مییابد و با خوشحالی به زندگیشان ادامه میدهند. پس از دو ماه جان میمیرد و در اسکالرا، سث را میبینیم که باز هم ماسک کهن را از جایگاهش ربوده و بار دیگر سبب رستاخیز مردگان و البته جان شده است؛ اما از آنجایی که جان با آب مقدس دفن شده، به شکل یک زامبی با روح انسانی باز میگردد.
کلام آخر
خب این هم خلاصه داستانی از Red Dead Revolver ،Red Dead Redemption و البته محتوای الحاقی Undead Nightmare که داستانی داشت برای خودش! اکنون که سیر تا پیاز ماجرا را میدانید، میتوانید با دانش کافی از فرهنگ غرب وحشی راکستاری سراغ قسمت جدید سری بروید. اگر جایی، چیزی را از قلم انداختیم، حتماً در بخش کامنتها ما را مطلع کنید.