طی هفته گذشته 4 فیلم جدید به باکس آفیس وارد شدند که از بین آنها فیلم غارتگر یا The Predator علیرغم فروش ضعیفی که داشت، توانست صدر جدول را از فیلم ترسناک The Nun برباید.
در این هفته، تازه اکرانها بعد از مدتها کم کاری، به باکس آفیس هجوم آوردند. هجومی پرتعداد اما با درآمدی اندک برای هالیوود! با اینکه باکس آفیس این هفته میزبان چهار فیلم تازه اکران بود، مجموع فروش فیلمها در جدول فقط به 93.6 دلار رسید و صندوق گیشه خیلی پر نشد.
در ادامه دنبالهسازیهای هالیوود، فیلم The Predator به کارگردانی شین بلک اکران شد و با فروش ضعیف 24.0 میلیون دلاری توانست در پایان هفته صدر نشینی را از راهبه اهریمنی فیلم The Nun برباید. The Predator بر خلاف انتظارات پیش از اکرانش نتوانست نظر منتقدان و مخاطبین را جلب کند و همانند ریبوتهای دیگر این فرنچایز با موفقیت نسخه اول فاصله زیادی داشت. نسخه اول فیلم در سال 1987 هیولایی جدید در سینمای جهان خلق کرد و این جانور فضایی تا به امروز بازیگران زیادی از جمله آدرین برودی را به زمین (یا بهتر بگم جنگل) مبارزه فراخوانده است؛ اما انصافاً هیچ کس مثل آرنولد حالش را نگرفت!
به هر میزان که علایق هالیوودیها به مسایل زنان و دنیای فمنیستی افزایش پیدا میکند، تعداد این نوع فیلمها در سینما زیادتر میشود. فیلم A Simple Favor (یک لطف ساده) آخرین نمونه از این موج جدید سینما است. فیلمی با حضور زنان و در مورد دنیای زنان با برداشت از کتاب یک نویسنده زن به نام دارسی بل. این فیلم که ماجرای گم شدن زنی خوشگذران را روایت میکند (مخاطب را به یاد فیلم Gone Girl دیوید فینچر می اندازد)، در اولین هفته اکرانش در رتبه سوم جدول باکس آفیس قرار گرفت و فعلاً توانسته 16 میلیون دلار از بودجه 20 میلیون دلاریاش را به تهیه کنندگانش برگرداند. سازندگان هم اگر یک لطف ساده در حق مخاطبین کرده و سوژهای بهتر از موضوع تکراری گم شدن پیدا کنند، بیشتر میتوانند به برگشت سرمایه خود امیدوار باشند.
احتمالا فیلمنامه White Boy Rick آنقدر روی کاغذ جذاب بوده که توانسته چهار تهیه کننده از جمله دارن آرونوفسکی کارگردان را دست به جیب کند. علاوه بر این، فیلم بازیگران قدرتمندی مثل متیو مککانهی و بروس درن را شامل میشود. اما فروش 8.8 میلیون دلاری در اولین هفته اکران نشان میدهد آنقدر که برای دست اندرکارانش جذاب بود، برای تماشاگران جذابیت نداشته و تهیه کنندگان هنوز توانستند دنگشان را هم از فروش فیلم برداشت کنند.
در سال 2014 آنجلینا جولی با اقتباس از کتاب «ناگسستنی» نوشته لیندا هیلن برند، فیلم Unbroken را در مقام کارگردان جلوی دوربین برد. فیلم Unbroken فیلمی نسبتا خوب با فروشی قابل قبول از یک کتاب پرفروش و در مورد زندگی یک سرباز جنگ جهانی دوم بود. تقرییا چهارسال بعد فیلم Unbroken: Path to Redemption بر اساس کتابی به همین نام (که دنباله کتاب اول بود)، توسط هارولد کرونک ساخته شد و در این هفته به باکس آفیس راه پیدا کرد. فیلم Unbroken: Path to Redemption توسط تیمی متفاوت از سازندگان نسخه اول ساخته شده است و در اولین قدمش در باکس آفیس 2.4 میلیون دلار فروخت اما با همچنان بودجه اندک 6 میلیون دلاریاش فاصله دارد. با این که رسیدن این به این مبلغ کار خیلی سختی برای این فیلم به نظر نمیرسد، ولی انصافاً این راه پول درآوردن نیست آقای کرونک!
آنچه در این مقاله میخوانید:
در ادامه با بررسی و تریلر فیلمهای تازه اکران این هفته با ما همراه باشید.
جدول فروش هفتگی باکس آفیس
The Predator
آخ که The Predator میتوانست یک موفقیت محض باشد. شین بلک که با Iron Man 3 هوش و تبحرش در کارگردانی فیلمهای پرهزینه را ثابت کرده بود، سکان فیلمی را برعهده گرفت که خودش در نسخه 1987 به عنوان نقش مکمل حضور داشت. فهرست بازیگران هم که واقعاً نوید بخش به نظر میرسیدند: بوید هالبروک، تروانته رودس، کیگان مایکل کی، استرلینگ کی براون، توماس جین و حتی جیکوب ترمبلی کوچک میتوانستند در کنار هم فرنچایز Predator را به روزهای اوجش باز گردانند، پس چه چیز فیلم را به گند کشید؟ جواب: خیلی چیزها!
زیبایی اولین Predator در سادگیش بود؛ یک مشت رفیق (وقتی راجع به رفیق صحبت میکنیم، منظورمان گولاخهایی عضلانی به رهبری آرنولد هستند) در جنگلی آواره میشوند و یک شکارچی فضایی آنها را تک تک شکار میکند. تروتمیز، زیبا و عالی! متأسفانه شین بلک و دستیار نویسندهاش، فرد دکر برای The Predator جدید سناریویی دو برابر نوشتند در حالی که مفهوم نصف فیلم اول هم نیست. موضوعات غیر ملزومی چون توطئههای دولتی و تکامل بشریت، شکارچی خائن و حتی سگهای شکارچی در فیلم گنجانده شدهاند که با ساختار اصلیش جور نیستند. از لحاظ داستان و جلوههای بصری، The Predator به هیچ وجه شبیه کارهای شین بلک نیست و بیشتر به یک اثر متوسط هالیوودی شباهت دارد که توسط یک کارگردان تازه کار با چند مشاوره کوتاه از شین بلک ساخته شده است. البته بخشهایی هم هست که The Predator بد عمل نمیکند. بیشتر این بخشها هم به سکانسهایی مربوط میشود که حول قهرمانان همه فن حریف فیلم جریان دارد. «کوئین مککنا» (بوید هالبروک) تک تیراندازی که یک شکارچی را حین مأموریتش میبینید و به خاطر داستان باورنکردنیاش دولت تصمیم میگیرد او را با یک گروه دیوانه همراه کند، این اساس کلی The Predator است.
بهترین عملکرد را تراونته رودز دارد که با نقشآفرینی هنرمندانهاش باعث میشود هالبروک شبیه یک مقوا به نظر رسد. کیگان مایکل کی، آگوستو اگیلرا و توماس جین هم به اندازه کافی بامزه هستند تا با آنها ارتباط برقرار کنید. اما تا آخر فیلم دلیل حضور آلفی الن را متوجه نمیشوید. راستش ترجیح میدهم همه این مردها (حتی شخصیت الیوا مان، دانشمند زنی که تنها برای درجه سنی بزرگسال به فیلم اضافه شده است) را حین شوخی و مکالمههایشان تماشا کنم تا این که وقتم را با اکشن نصفه و نیمهکاره فیلم به بطلان بگذارنم. بیننده در معدود زمانهایی با چند کشت و کشتار خوب و چند قطعه بامزه طعم شیرین کارهایی شین بلک را میچشد، اما تمام آنها برای 45 دقیقه اول مفرح و سرگرمکننده هستند. پس از آن هرچه بیشتر فکر میکند، فیلم بیسروتهتر به نظر میرسد. شخصیتها از سوراخ سمبههای سناریو سر در میآورند و به سرعت ناپدید میشوند. مرگ چند شخصیت اصلی آنقدر سریع رخ میدهد که حتی متوجه حضورشان نمیشوید و فیلم به قدری زود از کنارشان رد میشود که مخاطبین نمیتوانند مرگشان را هضم کنند. وقتی بازسازی قبلی The Predator را دیدیم، فکرش را نمیکردیم که فیلم از این بدتر هم ساخته میشود! اما گویا اشتباه میکردیم.
A Simple Favor
بلیک لایولی شاید هنرپیشه چندان مشهور و دوستداشتنی نباشد اما تواناییهایش همیشه بیش از فرصتهایی بوده که در اختیارش قرار داشتند، در مقابل آنا کندریک یک بازیگر لوس و متوسط (تا حد زیادی لوس) است که بسیاری از منتقدین در تعریف از او بیش از اندازه بزرگنمایی میکنند. بنابراین تماشای تلاش این دو برای ثابت کردن قدرت بازیگریشان در درام کمدی-جنایی پاول فیج میتواند لذتبخش باشد؛ فیلمی که هرگز نباید با یک Gone Girl جدید اشتباه گرفته شود. A Simple Favor شاید از خودش هیچ چیز جدیدی نداشته باشد، اما حتی کپیهای نخنما شده و تکراری هم ارزش تجربه یکباره را دارند. فیلم داستانش را با کندریک آغاز میکند. یک مادر معمولی به اسم «استفانی اسموترز» که یک بلاگ ویدیویی کوچک و کم بازدید با موضوعاتی روانشناختی را اداره میکند. همه چیز برایش خوب پیش میرود تا این که دوستش «امیلی» (لیولی) ناپدید میشود.
در فلش بکی متوجه میشویم که دنیای امیلی با استفانی تفاوتهای زیادی دارد: امیلی یک زن ثروتمند، خوشگذران و خوشپوش به نظر میرسد که با نویسندهای خوشتیپ و موفق به اسم «شان» (هنری گولدینگ Crazy Rich Asians) ازدواج کرده است. پس از آشنایی این دو زن بینشان روابطی فرای یک دوستی ساده شکل میگیرد. وقتی استفانی را در اتاق شیک و مجلسی امیلی میبینید، میتوانید بروز یک رابطه احساسی (و چندشآور) بین این دو را پیشبینی کنید. چون کاملاً مشخص است که محصول جدید کارگردان فیلمهای Bridesmaids و Ghostbusters زنانه قصد دارد که با چه اتمسفری روایت شود. استفانی ژست یک کارآگاه آماتور را به خود میگیرد و قصد دارد با تعقیب رد پای دوست صمیمیاش او را پیدا کند. وقتی A Simple Favor به بخشهای مکاشفات و سکانسهای پر از «باورم نمیشه!» میرسد (که خیلی هم زیاد هستند) تکرار شوندگی جای جذابیت را میگیرند و فیج دیگر نمیتواند دل مخاطبش را به دست آورد. در نهایت فیلم شاید مخاطب را سرگرم کند، اما تجربهای نیست که علاقه به تکرارش داشته باشید. بوی تند موج هالیوود و حمایتهای متعصبانه از فمنیست و آزادی جنسی که آنقدر روی سرتان کوبیده میشود که از فرط سر درد بالا بیاورید.
White Boy Rick
White Boy با وجود نقشآفرینی مثالزدنی و کارگردانی خوب نمیتواند از قبری که برای خودش کنده خلاص شود. فیلم براساس زندگی واقعی ریچارد ورشه یکی از زندانیان میشیگان ساخته شده که در سال 1987 و سن 17 سالگی به خاطر حمل کوکائین، رکوردار سپری کردن بیشترین مدت زمان ممکن در زندان به جرم غیر خشونتآمیز است. پس از دستگیری ورشه جونیور چند کیلو مواد مخدر از او توقیف میشود. ورشه که به عنوان خبرچین اطلاعاتی FBI بین قاچاقچیان سیاهپوست کار میکرد، کمکم به کسب در آمد از راه فروش مواد مخدر رو میآورد. در عین حال مأمور فدرالی هم که از این نوجوان استفاده ابزاری میکرد، نتوانست در محاکمه قانونی ورش جونیور از او دفاع کند. ریک پس از گذراندن 30 سال در زندان در 2018 آزاد خواهد شد.
این اولین فیلم بزرگی است که ریچی مریت کم تجربه و جوان در آن ایفای نقش میکند و انصافاً هم از پس این کار میآید. مریت با ماهیت بالتیموری و سیبیل کمپشت لبش شخصیتی قابل قبول ارائه میدهد. ریکی که در ناف دیترویت رشد کرده به خاطر بسته شدن کارخانجات و همهگیر شدن اعتیاد به کرک در دهه هشتاد گزینههای زیادی برای انتخاب یک زندگی سالم ندارد جز این که مدرسه را در اوایل نوجوانیش رها کند و به خلاف روی بیاورد. پدر بیقید و بندش، ریچارد ورش سیینیور (متیو مککانهی) با رویای باز کردن یک ویدیو کلوپ زنجیرهای با کسب و کار شریف قاچاق سلاح غیرمجاز، روزگار را سپری میکند. مادر ریکی، مدتهاست که خانواده را ترک کرده و خواهرش دان (پاولی با اقتباس زیادی از نقشش در The Diary of a Teenage Girl) یک معتاد زوار در رفته با مشکلات زیاد اخلاقی است. بروس دم در نقش کنیلی، پدر مکگانهی ظاهر میشود که همراه با مادربزرگ بچهها در نزدیکی آنها زندگی میکند.
تعلیق احساسی فیلم، رابطه یک پدر ناتوان و فرزندان بیچارهاش را به روایت تصویر میکشد. شاید این رابطه تک وجهی باشد اما به خاطر هنری که مککانهی در جذب نقشش دارد، روی مخاطب تأثیر به سزایی میگذارد. با این حال فیلم به قدری به جزئیات پرونده ریک در مورد دستگیریش و قوانین قضایی میپردازد که حضور دیگر شخصیتها را کم رنگ جلوه میدهد. بنابراین بسیاری از سکانسها زائد و حوصله سر بر به نظرمیرسند. تمرکز بیشتر روی مأموران فدرال و بیعدالتی تراژیکی که در پرونده ریک رخ داد میتوانست بار درام فیلم را درگیرکنندهتر کند؛ اما بیتوجهی به این مضامین مخاطب را از غرق شدن در داستان غمگین White Boy Rick باز میدارد.
Unbroken: Path to Redemption
اصطلاحی داریم که میگوید: «و اینک ادامه داستان». Unvroken: Path to Redemption یک جورایی دنبالهای برای درام آنجلینا جولی در سال 2014 است که حول تجربه دونده المپیک و تفنگچی نیرو هوایی ارتش آمریکا، لوییس زامپرینی از جنگ جهانی دوم جریان داشت که پس از سقوطش در اقیانوس آرام 47 روز را روی یک لایو رفت سپری کرد و دو سال در کمپ اسرای ژاپن مورد شکنجه بیرحمانه قرار گرفت. این دنباله همانند قسمت اصلی با اقتباس از کتاب پرفروش لارن هیلنبرند یک داستان جنگ جهانی دومی در مورد بقا، تکامل و رستگاری است و روی معضلات پساجنگی زامپرینی و اعتیادش به الکل، آرزوهای تحقق نیافتهاش (مصدومیتی که او را از رقابت در المپیک باز میدارد) و کابوسهای شبانهاش دست میگذارد.
داستان پایانی خوش دارد، اما متأسفانه خیلی زود به آن نمیرسید. بیانصافی است اگر Path to Redemption یک داستان بیسروته و بدون نقاط قوت بدانیم. انتخاب درست ساموئل هانت برای نقش لوییس زامپرینی و نقشآفرینی ملموسش به عنوان یک سرباز ارتشی که در بحرانهای احساسی و روانی سیر میکند بدون شک سناریو را از ورطه نابودی نجات میدهد و فیلم با وجود بودجه کم Unbroken: Path to Redemption حال و هوای دهه 40 آمریکا را به شکل زیبایی ترسیم میکند. مشکل اینجا است که کارگردان، هارولد کرانک (God’s Not Dead) و فیلمنامهنویس ارتشی فیلم، ریچارد فریندنبرگ (A River Runs Throgh It) و کن هیکسون (Inventinf the Abbotts) داستان اصلی زندگی زامپرینی را به یک درام اعتقادی مذهبی تبدیل کردهاند که مخاطبان میتوانند تک تک سکانسهایش را پیشبینی کنند. خب مسلماً در مقایسه با فیلمهای اخیر و به مراتب بهتر این ژانر (Beautifully Broken و All Saints دو تا از بهترین مثالهای این ژانر هستند) Path to Redemption مثل پسرفت به دورانی است که فیلمهای انجیلی از رونق بالایی برخوردار بودند.
پس از پایان جنگ جهانی دوم، زامپرینی به عنوان یک قهرمان جنگ به خانه و آغوش گرم خانواده ایتالیاییاش باز میگردد. از او تجلیل میشود، اما لازم به گفتن نیست که برخلاف ظاهر خوشحالش، از درون یک فروپاشی روحی را تجربه میکند. او از از خاطرات تلخ دوران جنگش وحشتزده است و دائماً تصویری از «موتسوهیرو واتانابی» (دیوید ساکورای)، یا «پرنده» را تجسم میکند؛ یک افسر سادیسمی در کمپ اسرا که زندگی زامپرینی را به جهنم تبدیل کرده بود. زامپرینی که تمام ایمان و اعتقادش را نسبت به خدا از دست داده (وقتی کشیشی زنده ماندن زامپرینی را معجزه تلقی میکند او جواب میدهد که خدا جانش را نجات نداده، یکی دو تا بمب اتمی این کار را کرده) دیگر با مذهب و انجیل آرامش نمییابد و به همین جهت به خود درمانی دست میزند و به مصرف مشروبات الکی روی میآورد.
حین تعطیلاتش در میامی، مدتی رنگ آرامش را میچشد، او با «سینتیا» (مریت پترسون) آشنا شده و به سرعت از او خواستگاری میکند؛ زنی زیبا و حامی که با او به کالیفورنیا بازمیگردد. اما کابوسهای وحشتناک ادامه پیدا میکنند و اوضاع الکل وخیمتر میشود و زامپرینی (که قادر نیست شغل مناسبی پیدا کند و پس از بچهدار شدن سینتیا وظایف پدرگونهاش را انجام دهد) نمیتواند روی هیچ چیز دیگری جز بازگشت به ژاپن و کشتن پرنده تمرکز داشته باشد. همان طور که میتوانید حدس بزنید زامپرینی به پیشنهاد همسرش در جلسات مذهبی بیل گراهام (که توسط نوه مذهبیش ویل گراهام بازی میشود) شرکت میکند و با به دست آوردن مجدد ایمانش از نو متولد میشود.
با وجود تمامی نقاط منفی فیلم در انگیزه پاک سازندگان برای فیلم Unbroken: The Path to Redemption شکی نیست، اما مگر Road to Hell را ندیده بودند؟
بعد از وارد شدن دسته جمعی تازه اکرانها به باکس آفیس، جدول مجبور به یک خانه تکانی اساسی شد و بدون زحمت زیادی چهار فیلم Christopher Robin ،Operation Finale ،Alpha و BlacKkKlansman را از همان انتها خارج کرد و این چهار فیلم جدید را در جدول گنجاند. در عین حال که جیسون استتهام بعد از 6 هفته هنوز دست از سر آن کوسه بخت برگشته برنداشته است، تام کروز یک هفته دیگر برای حضور در باکس آفیس مهلت گرفت، اما کمکم باید خودش را برای اسباب کشی به طبقات پایینتر آماده کند.
در پایان نگاهی به جدول باکس آفیس خواهیم داشت و منتظر اکران فیلم The House with a Clock in its Walls و مستند Fahrenheit 11/9 از مایکل مور در هفته آینده و تغییرات احتمالی جدول باکس آفیس خواهیم بود.
فیلم | رتبه فعلی | رتبه هفته گذشته | مدت زمان اکران (هفته) | فروش آخر هفته (میلیون دلار) | مجموع فروش تاکنون (میلیون دلار) | |
---|---|---|---|---|---|---|
The Predator | 1 | — | 1 | 24.0 | 24.0 | |
The Nun | 2↓ | 1 | 2 | 18.2 | 85.1 | |
A Simple Favor | 3 | — | 1 | 16.1 | 16.1 | |
White Boy Rick | 4 | — | 1 | 8.8 | 8.8 | |
Crazy Rich Asians | 2↓ | 6 | 5 | 8.7 | 149.6 | |
Peppermint | 6↓ | 3 | 2 | 6.1 | 24.2 | |
The Meg | 7↓ | 4 | 6 | 3.8 | 137.1 | |
Searching | 8↓ | 5 | 4 | 3.2 | 19.6 | |
Unbroken: Path to Redemption | 9 | — | 1 | 2.4 | 2.4 | |
Mission: Impossible – Fallout | 10↓ | 6 | 8 | 2.3 | 216.1 | |
منبع: IMDB |
امیدواریم که از تریلرها و مطالب این هفته لذت برده باشید. شما دوستان میتوانید نظرات و پیشنهادات خود را جهت بهبود عملکرد این بخش با ما در میان بگذارید.