بالاخره فیلم ترسناک The Nun اکران شد و با موفقیت بالایش در هفته اول فروش توانست به صدرنشینی Crazy Rich Asians در باکس آفیس پایان دهد.
اکران فیلم The Nun به سلطنت غیر منتظره Crazy Rich Asians خاتمه داد و بعد از سه هفته این فیلم را به رتبه دوم کشاند. فیلم The Nun که اسپینآفی جدید از مجموعه فیلم های The Conjuring است، در اولین هفته اکران خود توانست بهترین رکورد فروش ثبت شده برای این فرنچایز را تغییر دهد و با 53.5 میلیون دلار از مرز فروش 41.8 میلیون دلاری (در اولین هفته اکران) The conjuring عبور کند.
این فیلم در مورد شخصیت والاک، راهبه ای اهریمنی است که پیش از این در قسمت دوم فیلم The Conjuring نیز ظاهر شده بود. پیش از این دو اسپینآف دیگر با محوریت عروسک شیطانی این جهان ترسناک، یعنی Annabelle مردم را در سالن سینما ترسانده بود. از آنجایی که احتمال ساخت هر فیلم جدیدی از قاشق و ملاقه موجود در اتاق ترسناک خانواده وارن وجود دارد، بهتر است کمپانی برادران وارنر یک بار دیگر فیلم The Conjuring را نگاهی کرده و از اقلام موجود در آن یک سیاهه تهیه کند، تا نکند یک وقت چیزی جا بماند و مردم بدون ترس سر روی بالش بگذارند.
فیلم Peppermint با بازی جنیفر گارنر دیگر فیلم تازه اکران این هفته بود که مهمان این هفته جدول باکس آفیس شد. این فیلم با امتیاز ضعیف 13 درصد از سایت Rotten Tomatoes و 31 از سایت متاکریتیک فعلا روی جایگاه سوم ایستاده است. به هر حال از فیلمی که به جنیفر گارنر از کما برخواسته دل ببندد، نمی توان انتظاری بیشتر از اینها داشت.
دیگر فیلمهای تازه اکران این هفته نتوانستند در ضیافت دهتاییهای باکس آفیس شرکت کنند و در رتبههای بیرون جدول دنبال جای پارک گشتند. البته به جز God Bless the Broken Road، مابقی فیلمها از ردیف 38ام به بعد جای خالی پیدا کردند.
اگر حضور در باکس آفیس پلازا (و IMDB) را ارزش بدانیم، God Bless the Broken Road بدشانسترین فیلم این هفته بود و فقط با فروش تقریبی 3000 دلار کمتر از BlacKkKlansman در رتبه 11ام قرار گرفت. این فیلم که عنوانش برای آمریکاییها میتواند یادآور آهنگی از دهه 90شان باشد، داستان زنی را روایت میکند که همسرش را در جنگ افغانستان از دست داده است. این داستان درام بعد از فروش 6.1 میلیون دلار، هنوز با بودجه ساخت 7.7 میلیون دلاریاش فاصله دارد.
باکس آفیس هفته اخیر
در ادامه نگاهی به فیلمهای تازه اکران این هفته خواهیم داشت.
The Nun
The Nun از کورین هاردی، پنجمین فیلم از دنیای سینمایی Conjuring، داستان «والاک» را روایت میکند؛ راهبهای شیطانی که اولین بار در The Conjuring 2 شاهدش بودیم و اکنون در کلیسایی رومانیایی سایه افکنده است. اما این راهبه بدقواره یک مشکل دارد؛ هرگز نمیتواند سوالی را که یک اسپینآف برایش ساخته میشود به درستی پاسخ دهد: این که دقیقاً چه میخواهد؟ چیزی که مسلم است تمام فوت و فن ایجاد وحشت را بلد است، به آهستگی صلیبها را وارونه میکند، سایههای خوفناک به وجود میآورد، رادیوهای قدیمی را خاموش و روشن میکند، با عبور دستانش از دیوار راهبههای کارآموز و وحشت زده را میگیرد، اما به محض این که آنها جیغ بزنند، کارش را نصفه کاره قطع میکند. در آخر این طور به نظر میرسد که او هیچ قصد دیگری جز سربه سر گذاشتن ملت ندارد.
در مورد خود فیلم The Nun باید گفت که برعکس راهب شیطان صفتش، دقیقاً میداند که چه چیزی میخواهد. بدون اتلاف وقت برای روایتی منطقی تمام ترفندهای کلاسیک ژانر وحشت را به کار میگیرد و در نهایت طی یک نمایش 96 دقیقهای از سکانسهای شوکهکننده و ماورالطبیعی فرنچایز را همچنان برای طرفداران، تازه و درگیرکننده حفظ میکند.
از سکانس آغازین فیلم و تمامی سکانسهای ادامهاش متوجه میشویم که کلیسای سنت کارتای رومانی در حال و روز بدی به سر میبرد. کلیسا طی بمباران جنگ جهانی دوم (در سال 1952) آسیبهای زیادی دیده، ساختار قرون وسطاییش سرد، شوم و مه آلود است و به خاطر جنگلهایی که اطرافش را فرا گرفتنهاند ارتباط چندانی با دنیای بیرون ندارد؛ از طرفی محیط درونش با دربهای مزین شده که رویشان با علامتی لاتین نوشته شده: «خدا در اینجا پایان میپذیرد». چیزی که داستان را خوفانگیزتر میکند، ماجرای راهبه جوانی است که با مشت کردن یک کلید مرموز، خودش را جلوی ساختمان دار میزند و پس از چند روز توسط یک مسافر کانادای فرانسوی (جوناس بلوکت)، که به او فرانسوی میگویند، پیدا میشود.
برای حل و فصل ماجرا، واتیکان یکی از حرفهایترین کشیشهایش، پدر «برک» (دمین بیچیر) را همراه با یک راهبه مبتدی، اما خلاق به اسم خواهر «ایرن» (تیسا فارمیگا) به رومانی میفرستد (عجیب اینجا است که با وجود شباهت ظاهری زیادی تیسا فارمیگا به خواهر بزرگترش ورا فارمیگا که از قضا بازیگر اصلی سری Conjuring هم هست، در فیلم هیچ رابطهای بین این دو وجود ندارد). پس از یک ملاقات مختصر با فرانسوی در دهکده، این دو راهی سفرشان به کلیسا میروند؛ جایی که اوضاع به سرعت قمر در عقرب میشود: نیروهای شوم کلیسا به محض ورود خودشان را نشان میدهند و یک موجود شبهوار به آنها میگوید که باید شب را در نزدیک صومعه سر کنند.
منطق فیلم The Nun آنقدری نیست که مخاطبان آن را جدی بگیرند. قهرمانان داستان همیشه به محض مشاهده اولین علایم خطر از یکدیگر جدا میشوند و بیشتر وقتشان را صرف گشت زنی با فانوس در اتاق تاریک میکنند، اکثر اوقات هم پشتشان موجودی پرسه میزند. در عین حال ماهیت این موجود در زمره هیچ دستهای از الگوهای شیطان شناسی قرار نمیگیرد؛ از طرفی انواع قوانین فیزیک را جابهجا میکند، از طرف دیگر با یک تیر شاتگان نیست و نابود میشود.
فارمیگا و بیچیر مثل همیشه در اجرای نقش مرموز و تعلیقیشان قابل اتکا هستند، اما این شخصیت دوستداشتنی بلوکت است که با نقش فردی خانه به دوش و از همه جا بیخبر حس وحشت و تهدید فیلم را به دوش میکشد. شاید ملموسترین بخش، زمانی باشد که فیلمساز سعی دارد بافتهای معمول زندگی را به شیوه گاتیک نمایش دهد. جلوههای بصری The Nun در حد استانداردی قرار دارند اما فیلم اکثر موفقیتش را مدیون ماهیت وحشتناک چهره بانی ارون (راهبه شیطانی) است که بدون هیچ کلامی توانسته بیش از هر طراحی گرافیکی و کامپیوتری مخاطب را بترساند.
Peppermint
یک کمدی سیاه در لایحههای نه چندان عمیق فیلم اکشن-انتقامی Peppermint وجود دارد. احتمالاً فیلم آن چیزی نبوده که کارگردان پیر مورل (Taken و District B13) و فیلمنامه نویس چاد سنت جان قصد ساختنش را داشتند. در Peppermint یک مادر جوان که به تازگی همسر و دختربچهاش را توسط قاچاقچیان مواد مخدر مکزیک (و تابلو) از دست داده، به دنبال انتقام است. این حوادث تراژیک رایلی نورث (جنیفر گارنر)، کارمند ساده بانک را دچار یک بحران روانی میکند و به تشخیص پزشکان باید تحت معالجه قرار بگیرد (علیرغم تجویز لیتیوم و داروهای اعصاب او از مصرفشان سر باز میزند). رفتار بیثبات و پرتنش رایلی به قدری زیاد است که وقتی میگوید چهره قاتلان خانوادهاش را به خاطر دارد، هیچ کس ادعایش را باور نمیکند.
قاعدتاً مخاطبان باید با دیدن قاتلان معتاد و اسلحه به دست خانواده رایلی، سیستم ناکارآمد قضایی و دیگر موارد فیلم منزجر شوند، اما در عوض ککشان هم نمیگزد؛ چون معتقدند این سوژه در گذشته (و نه خیلی بهتر) با Dead Wish دهه 80 ساخته شده است. یک نفر باید تقاص پس دهد، حتی اگر به این قیمت باشد که رایلی اسلحه به دست بگیرید و تمام مقصرین ماجرا را به جزای اعمالشان برساند. اما Peppermint انتقادی به حقدار بودن یا نبودن رایلی نیست؛ او یک زن سفید پوست است که یک تنه برای مبارزه با سیستم فاسد قضایی به پا میخیزد و گروهی از لاتینهای (خیلی کلیشهای) بیرحم را که در فروشگاه «پیانا» کار میکنند (پیانا سه بار در اخبار تلویزیونی با صدای بلند تکرار میشود) دست تنها سلاخی میکند. چطور چنین چیزی در دوره و زمانه این روزهای هالیوود کمدی سیاه محسوب نمیشود. تهیه کنندگان Peppermint شاید فرانسوی و چینی باشند، اما قهرمان پروری فیلم (غیر عمدی) به این تفکر معاصر و زشت آمریکایی تأکید دارد که حتی اگر کسی به شما بگویید که زورگو هستید، در واقع خودتان مورد زور قرار گرفتهاید، بنابراین برای ثابت کردن ادعایتان به هیچ سند و شواهد محکمی نیاز ندارد. برای درک این مفهوم فقط روشهایی که خالقان رایلی از کاریکاتورهای نژادپرستانه برای شکلدهی آنتاگونیستهای اصلی فیلم استفاده کردهاند را در نظر داشته باشید.
حق رایلی پایمال میشود و به همین دلیل به «دیگو گارسیا» (خوان پابلو ربا) انگشت اتهام دراز میکند، یک خلافکار بیرحم و قدرتمند که توسط یک جاسوس در پلیس لس آنجلس، یک وکیل قدرتمند (مایکل موزلی)، یک قاضی فاسد (جف هارلن) و چندین آدم تا دندان مسلح حفاظت میشود. حالا رایلی در جواب چه میکند؟ دقیقاً همان کاری که «فرانک کسل»، «پاول کرسی»، «هری کالاهان»، «جان رامبو»، «دوک»، «بونداک سنتز» و هر قهرمان آمریکایی دیگر انجام دادند. مشکل اینجا است که شخصیت رایلی بیش از آن که ندای ضدقهرمان مردم باشد، به شکل یک هیولای بیرحم ظاهر میشود. در سکانسی یکی از شخصیتها را با چاقو آبکش و در نهایت منفجر میکند. از طرفی یک اسلحه همراهش دارد که بدون تعارف نصف قد و هیکل خود گارنر است. کسی که در گذشته اسلحه ندیده، وقتی وارد خانه گارسیا میشود، خودش را مثل استیون سیگال پشت سنگر پنهان میکند و اسلحهاش را مثل یک سرباز همه فن حریف جلوی صورتش تکیه میدهد.
قاعدتاً پیشزمینه و چیزهایی که از رایلی میدانیم باید شخصیتش را ملموستر جلوه دهد. اما متأسفانه انگیزشهای اخلاقی فیلم به جای مشتاق کردن مخاطب کمی توی ذوق میزنند. در یک فلش بک میبینیم که رئیس رایلی از او بیزار است و او را مجبور میکند که در روز تولد دخترش تا دیروقت سر کار بماند، در سکانسی دیگر از همسر رایلی (جف هفنر) درخواست میشود تا در یک خلاف مشارکت کند، اما او این قدر معصوم است که برای درکنار خانواده بودن پا پس میکشد. اما آیا چنین عواملی واقعاً مرگش را تراژیک میکند و باعث میشود دلمان برای پروتاگونیست بسوزد؟ حالا اینها به کنار، آدم بدهایی که رایلی به جنگشان میرود را در نظر داشته باشید: تنها به خاطر این که خانوادهاش را به قتل رساندهاند و خالکوبیهای خفنشان ما هم باید از آنها بیزار باشیم؟
در نهایت فیلم تلاش زیادی دارد تا اعمال رایلی را برای انتقام جویی توجیح کند اما درون مایههای کم عمقی که برای شخصیتش فراهم میسازد به منجلابی تبدیل میشوند که سناریو را در خود غرق میکند. Peppermint یک جورایی خنده دار است، اما خودش خبر ندارد.
God Bless the Broken Road
God Bless the Broken Road اسم یک آهنگ معروف از راسکال فلت است و به معنای واقعی با محتوای این درام مذهبی ترکیب میشود. هدف درست و طیف وسیعی از بازیگران برای ترویج یک فیلم مذهبی و عنوانی که دل طرفداران را به دست بیاورد به هیچ وجه کافی نیست و جای بسی تأسف دارد که سربازان جنگ (که تقریبا بخش اعظمی از فیلم در مورد آنها است) نقش بسیار کمی در سناریوی اصلی دارند. فیلم حول شخصیت «امبر» (لینزی پولسایفر در True Blood) در یک شهر کوچک در کنتاکی اتفاق میافتد. او که با صدای ملکوتیاش یکی از اعضای گروه سرود کلیسا است، از دو سال قبل و پس از مرگ همسرش در افغانستان دیگر به کلیسا نمیرود. از طرفی دخترش بری (مکنزی موس)، همچنان ایمانش را حفظ کرده و به مشیت الهی امید دارد.
بیوه جوان با مشکلات اقتصادی زیادی روبرو میشود، در یک رستوان محلی چند شیفت اضافه کار میکند، وام با بهره بالا میگیرد و در شرف از دست دادن خانهاش به سر میبرد. امبر پس از این که با «کودی» (اندرو واکر)، راننده مسابقات اتومبیلرانی آشنا میشود، تصمیم میگیرد که شیوه زندگیش را تغییر دهد. در فیلم اتمسفر قوی بین شک و رستگاری حکمفرما است و شخصیت گری گروبز (بازیگر The X Files) به عنوان «جو» برای مخاطب به شکل شگفتانگیزی باورپذیر جلوه میکند: تعمیرکاری که پدروار به کودی درس زندگی میدهد و به او میگوید که «باید سر پیچها سرعت را کم کند». یک فیلم اعتقاد-محور نیازمند کمی شک و بیاعتقادی است: قبول داریم که درس جو یک جورای استعاره از زندگی است، اما اگر کودی نداند کجا باید سرعتش را کم کند، چگونه میتواند در مسابقات پیروز شود؟ جو فقط به کودی میگوید که از چه مسیری نرود، اما راه و چاه زندگی را به او نشان نمیدهد. چنین چیزی برای یک شخصیت که ظاهراً به عنوان کهن الگوی درویش در فیلم نمود مییابد، نقص بزرگی محسوب میشود.
بدتر از همه مشکلات فنی فیلم هستند. گویا هارولد کرانک (God’s Not Dead)، کارگردان فیلم تیم لشکر سیاهی فیلمش را توجیح نکرده است، در سکانسی تعدادی از آنها را مشاهده میکنید که به طرز خندهداری به دوربین خیره ماندهاند. بازی ضعیف هم چیزی است که در فیلم به وفور یافت میشود. البته از حرکت خوب دوربین و زوایای فیلمبرداری نمیتواند ایراد گرفت و از همه بهتر، این که فیلم یک درام واقعی در مورد کشمکش انسانهای آسیبدیده و اعتقاداتشان است. علاوه بر شخصیت هوشمندانه گرابز، اکثر شخصیتها با زوایای چند بعدی نقش الهام بخشی را ایفا میکنند و روابطشان به گونه با یکدیگر مرتبط است. در مجموع God Bless the Broken Road بذر یک درام مذهبی را میکارد، اما در داشت محصول و تبدیلش به میوه وا میماند.
بعد از جولان تازه اکرانها در آخر هفته، Crazy Rich Asians در میان دو تازه اکران و روی پله دوم محاصره شد و Mile 22 و The Happytime Murders از جدول خارج شدند. به جز Searching که از جایش تکان نخورد، بقیه فیلم ها نسبت به هفته قبل سقوط داشتند و چند قدمی به در خروجی جدول باکس آفیس نزدیک شدند. طبق روال همیشه جدول باکس آفیس را با یکدیگر مرور خواهیم کرد.
فیلم | رتبه فعلی | رتبه هفته گذشته | مدت زمان اکران (هفته) | فروش آخر هفته (میلیون دلار) | مجموع فروش تاکنون (میلیون دلار) | |
---|---|---|---|---|---|---|
The Nun | 1 | — | 1 | 53.5 | 53.5 | |
Crazy Rich Asians | 2↓ | 1 | 4 | 13.6 | 136.2 | |
Peppermint | 3 | — | 1 | 13.3 | 13.3 | |
The Meg | 4↓ | 2 | 5 | 6.0 | 131.6 | |
Searching | 5 | 5 | 3 | 4.5 | 14.3 | |
Mission: Impossible – Fallout | 6↓ | 3 | 7 | 3.8 | 212.1 | |
Christopher Robin | 7↓ | 6 | 6 | 3.2 | 91.7 | |
Operation Finale | 8↓ | 4 | 2 | 3.0 | 14.1 | |
Alpha | 9↓ | 7 | 4 | 2.5 | 32.4 | |
BlacKkKlansman | 10↓ | 9 | 5 | 1.6 | 43.5 | |
منبع: IMDB |
امیدواریم که از تریلرها و مطالب این هفته لذت برده باشید. شما دوستان میتوانید نظرات و پیشنهادات خود را جهت بهبود عملکرد این بخش با ما در میان بگذارید.