با وجود اکران فیلم Operation Finale در این هفته هیچ تغییری در جایگاه Crazy Rich Asians به وجود نیامد و این درام چینی-آمریکایی همچنان به سلطنتش در باکس آفیس ادامه میدهد.
احتمالآ با گذشت سومین هفته از صدرنشینی فیلم Crazy Rich Asians، آمریکاییها باید آژیر خطر حمایت از سینمای ملی را به صدا در آورند. به این چینیها که اعتباری نیست و تا به خودشان بجنبند هالیوود را پر از چینگ و چانگ کردهاند. در این هفته رتبههای اول و دوم همانند هفته گذشته دور از دسترس تازه اکرانها قرار گرفت و رتبه چهارم باکس آفیس بهترین عنوانی بود که نصیبشان شد.
فیلم Operation Finale تازهترین اثر کریس وایتز است، کارگردان فیلم American Pie و The Twilight Saga: New Moon اینبار به سراغ آلمان نازی رفته و تصمیم دارد تا از داستان هولوکاست جیبش را پرپول کند. این فیلم تنها تازه اکران جدول باکس آفیس این هفته بود.
اما دیگر مهمان این هفته باکس آفیس، چندان با پرده نقرهای بیگانه نبود. فیلم Searching عنوان دلهره آوری است که بعد از دومین هفته اکرانش توانست وارد جدول پرفروشها شود. اگر شما هم از آن دسته آدمها هستید که آخرین وصیتتان سوزاندن لپتاپ و گوشی همراهتان بعد از نبودتان است، Searching گزینه مناسب و ترسناکی برایتان خواهد بود. داستان پدری که بعد از گم شدن دخترش، لپتاپش را زیر و رو میکند تا شاید سرنخی از او بیابد. فیلم Searching از نبود رقیب گردن کلفت دیگری در تازه اکرانها استفاده کرد و در اولین هفته حضورش در باکس آفیس رتبه پنجم را به دست آورد.
با نزدیک شدن به فصل پاییز گویا سینما هم رو به سردی میرود. همانند هفته گذشته، تازه اکرانها همچنان نتوانستند جدول را گرم کنند و حتی در بیرون باکس آفیس فیلمهای قدیمیتر را پایین بکشند. در این بین فیلم علمی- تخیلی Kin بعد از فیلم Incredibles 2 در رتبه دوازدهم قرار گرفت و با نیم نگاهی به جدول، بالا آمدن از باکس آفیس هفته آینده را آرزو دارد.
در ادامه عنواین مهم سینمای هالیوود را با هم مرور خواهیم کرد.
باکس آفیس هفته اخیر
Operation Finale
یک نوع خاص از فیلمهای دلهرهآور بر اساس واقعیت وجود دارد که از شرایط سختی که درونش ساخته میشوند در جهت مثبت استفاده میکنند. Operation Finale یکی از همان فیلمها است. این درام-هیجانی داستان شکار و دستگیری نازیها توسط مأموران اسرائیلی موساد و شین را روایت میکند که چگونگی به دام انداختن آدولف آیشمن، جنایتکار نازی جنگ (که در آرژانتین متواری شده بود) در سال 1960 را به تصویر میکشد. مأموریت به این شکل بود که او را از مخفیگاهش در حومه بوئنوس آیرس خارج و سپس به اسرائیل منتقل کردند تا در دادگاه معروف 1961 ماراتون برای جنایات بیرحمانهای که مرتکب شد، پاسخگو باشد. از جهات مختلف باید گفت این اولین باری بود که جهان بیرون، بیرحمی نازیها را با چشمانش مشاهده میکرد.
چیزی که از این فیلم نمیخواهید، این است که حس یک درام تعلیقی با شخصیتهای مشهور تاریخی را داشته باشد. از طرفی Operation Finale چنین حسی را ندارد، اما رویه خودش را با سیستم کلیشهای «واقعاً چطور اتفاق افتاد» سر میگیرد؛ در نتیجه فیلم هم قابل تقدیر است هم بیمحتوا، هم جذاب است هم نصفهکاره. استیون اسپیلبرگ با ترسیم خودش از تحقیقات موساد در فیلم Munich اکشن را با هیجانی واقعگرایانه نمایش میداد؛ در عین حال Operation Final با کارگردانی کریس وایتز و فیلمنامه متیو ارتون، بیشتر به نسخه تلویزیونی Munich شباهت دارد. بعضی لحظات چشمگیر در فیلم وجود دارند، اما به سختی میتوان فضای «بزن در رویی» شکار آیشمن توسط موساد را از سکانسهای با کیفیت فیلم جدا کرد.
اسکار آیزاک به عنوان «پیتر ملکین» ایفای نقش میکند؛ مأموری که هسته اصلی مأموریت است. براساس داستان فیلم سازمان موساد در سال 1960 شور و هیجانش را برای شکار نازیهای فراری تا حدودی از دست داد (سازمان به دنبال اهدافی بود که به امنیت اسرائیل کمک بیشتری میکرد). اما وقتی یکی از اسرای جنگی (هالی لو ریچاردسون) هدف بزرگی مثل آیشمن را شناسایی میکند، نادیده گرفتنش اشتباه است. شخصیت آیشمن که در میانه 50 سالگی به سر میبرد توسط بن کینگزلی بازی میشود، یک مأمور اطلاعاتی که هویت اصلیش را با ظاهری ساده و شلخته پنهان میکند. او از بیرون یک کارگر ساده کارخانه است که با همسر و فرزندانش در یک آپارتمان کوچک زندگی کرده و آزارش به مورچه هم نمیرسد. اما از درون افسر سابق SS و فرمانده انتقال اسرا است که در پایان جنگ جهانی دوم با کلی ترفند بدون این که شناسایی یا دستگیر شود توانست از خاک آلمان بگریزد. در نهایت هنگامی که از اتوبوس کارخانه بیرون میآید توسط پیتر دستگیر میشود.
حالا چگونه میخواهند آیشمن را از کشور خارج کنند؟ اینجا است که فیلم بیشتر از این که منطقی باشد، فاز پوچ و فلسفی بر میدارد. ایشمن به یک مخفیگاه امن منتقل میشود و تیم چندین روز وقت میگذارد تا او را برای امضای اسناد محاکمه در اورشلیم راضی کند (به این دلیل که EI AI خط هوایی اسرائیل برای همکاری به امضای رضایت طرف نیاز دارد). اما واقعاً این همه دردسر برای چه؟ یعنی دیوید بن نمیتوانست برای هماهنگی یک زنگ به سازمان موساد بزند؟ فیلم جواب این باگ بزرگ را هرگز نمیدهد، تا بتواند از همین بهانه برای تعامل بین اعضای گروه (مخصوصاً پیتر) با شکارشان استفاده کند.
میتوان گفت نقش آیشمن را فقط برای کینگزلی آفریدهاند، در عین حال که یک هیولای انسانی است، شخصیت سرد و ساختگیش را حفظ میکند. در واقع هدف اصلی فیلم هم همین بود، اما مشکلش این است که بیش از حد روی چگونگی شخصیت آدولف آیشمن تمرکز دارد. بهترین ترسیم از شخصیت آیشمن در کتاب هانا ارندت یعنی «Eichmann in Jerusalem» وجود دارد. موقعی به این واقعیت پی میبرید که فیلم مستند The Specialist سال 2000 تماشا کنید که چند صد ساعت تصویر از محاکه 1962 آیشمن را در قالب یک ویدیوی 2 ساعته و میخکوبکننده گردآوری کرده است. آیشمن را میبینید که در یک قفس شیشهای ضدگلوله نشسته و با خونسردی به سوالاتی در مورد جنایات نازیها پاسخ میدهد، این جا است که به سندیت کتاب پی میبرید. نکته جالب در شخصیت آیشمن این است که شخصیت پوشالی خودش را باور داشت، این گونه نبود که پس از 16 سال در گوشهای از دادگاه بنشیند و بگوید: «بله، هنگامی که به قتل عام میلیونها نفر کمک میکردم، خودم از کارم با خبر بودم و با انجامش مشکلی نداشتم»، برعکس او همه چیز را انکار میکرد، چون انکار تنها دفاعیهاش بود. البته معنای کلی دفاعیهاش این بود که «من پیش شما مردم به چیزی اعتراف نمیکنم، به این دلیل که اصلاً شما را انسان نمیدانم و فکر هم نمیکنم که کار اشتباهی انجام دادهام.»
با چنین درون مایههای سنگین و عظیمی باید گفت کریس وایتز کارگردان مناسبی برای این گونه سوژهها نیست (از دو فیلم شاخص آخرش میتوان The Twilight Saga: New Moon و The Golden Compass را نام برد). اما آنقدر تبحر دارد که بتواند از پس صحنههای تعلیقی برآید، مثل سکانسی که آیشمن باید لباس اسرائیلی به تن کند تا از زیر نظر مقامات آرژانتینی رد شود. اما فیلم به قدری در نمایش زندگی آدولف آیشمن لنگ میزند که نمیتواند راهی برای ترسیم زندگی درونیش پیدا کند؛ به زبان سادهتر گویا خود فیلم هم فریب ظاهر مظلومش را خورده است.
Searching
هسته Searching مثل بسیاری از فیلمهای دلهرهآور-تعلیقی بر پایه پیدا کردن یک شخص گمشده است. جان چو به جای «دیوید کیم» ایفای نقش میکند، یکی پدر مجرد که دختر نوجوانش مارگوت (میشله لا) یک شب به خانه باز نمیگردد و صبح روز بعد هم به مدرسه نمیرود. خود دیوید همراه با «رزمری ویک» (دبرا مسینگ) که مدیریت پرونده را برعهده دارد، عاجزانه رد پای آنلاین دخترش را با امید به سرنخی به درد بخور زیر و رو میکند. روزها میگذارد و اثری از مارگوت نمیشود، در این بین دیوید به یک حقیقت تلخ پی میبرد: این که او دخترش را آن طور که فکر میکرد، نمیشناسد. او که با تحقیقات ویک راضی نمیشود، تصمیم میگیرد خودش سررشته امور را به دست گرفته و در مورد تمام افرادی که با دخترش به نوعی تعامل داشتند تحقیق کند.
چیزی که فیلم آنیش چاگانتی را از دیگر آثار سینمایی جدا میکند، ساختار روایی داستانش است که بیننده را یاد فیلم ترسناک Unfriended در سال 2014 میاندازد (که حول یک گروه نوجوان سرخوش جریان داشت که توسط یک قاتل آنلاین مورد آزار قرار میگیرند)، البته دنباله فیلم یعنی Unfriended: Dark Web هم همین چند هفته پیش اکران شد و در بخش باکس آفیس مورد بررسی قرار گرفت. هر سکانس از Searching روی صفحه نمایش پخش میشود (سیستم کامپیوتر، گوشی موبایل، به شکل مجازی روی دوربین بیننده نمایش داده میشوند).
این ساختار در اکثر اوقات هم جواب میدهد و کار بیننده را راه میاندازد. طی مونتاژ اولیه فیلم، عکسهای خانوادگی، ویدیوهای خانگی و ایمیلهایی در تصویر ظاهر میشوند که جزئیات زیادی در مورد خانواده «کیم» طی چند سال به اشتراک میگذارند. البته این سیستم هرازگاهی خستهکننده و غیرضروری به نظر میرسد و محدودیتهای فیلم را به رخ میکشد، مثلاً وقتی یک دوربین آماتور و برفکی از فاصله دور سکانسی را رکورد میکند و بیننده نیز از همان دریچه داستان را نظاره گر است، بار دراماتیک فیلم به شدت افت پیدا میکند. با این وجود باید گفت بیشتر سفر احساسی دیوید ملموس و قابل درک است (در بسیاری از سکانسها او را شاهد هستیم که از طریق مکالمه تصویری با دیگر بازیگران تعامل دارد) و غم و درماندگی رو به افزایشش را طی چند دقیقه اول به خوبی بروز میدهد. در عین حال که مکاشفات آخر فیلم تا حدودی از یکی از قسمتهای سریال Law and Order کپی برداری شده، ترکیب هوشمندانه مفاهیم داستانی، بازتابی از معضلات روتین زندگی معکس میکنند و هنرنمایی چو به عنوان نقش اول باعث میشود Searching مثل یک فیلم تعلیقی- فلسفی نمود پیدا کند.
Kin
Kin روی کاغذ به عنوان یک ژانر علمی-تخیلی میتواند برای بسیاری نویدبخش فیلمی خوب باشد. یک اکشن نفسگیر از پسری 14 ساله که اسلحهای با قدرت فرای تخیلاتش به دست میآورد. فیلمی که بین Divergent و The Maze Runner سیر میکند و سعی دارد تا با ترفند و ادویه خودش نیمچه پیچشی هم مثل Midnight Special داشته باشد. اما همه اینها روی کاغذ هستند. در عمل Kin با کارگردانی برادران فیلمساز استرالیایی جاناتان و جاش بیکر یک فیلم غیر مسئولانه است که با مشکلاتی نظیر عدم چهارچوب مناسب دست و پنجه نرم میکند.
مایلز تروت با بازی خوبش به عنوان نوجوانی به نام ایلای ایفای نقش میکند که پس از تولد توسط یک خانواده سفید پوست به فرزند خواندگی پذیرفته میشود. خانوادهای بدون مادر که از یک پدر سخت گیر اما خوش قلب (دنیس کواد) و یک برادر دردسرساز به اسم جیمی (جک رینور) تشکیل شده است. ایلای با شخصیت منزویش در ساختمانهای مخروبه آهن آلات، شیرآلات و مواردی از این قبیل جمع میکند و میفروشد. یک روز در بین جست و جو برای آت و آشغال با چیز باارزشتری از مفتول مسی مواجه میشود: دو بیگانه فضایی بیهوش با کلاه کاسکت (به شکل گروه Daft Punk) و یک چمدان حاوی اسلحهای غیرمعمول که فقط و فقط به لمس او واکنش نشان میدهد. ایلای سلاح بیگانه را با خودش به خانه برده و زیر تختش پنهان میکند. پس از مدتی برادرش او را همراه خود به خارج از شهر میبرد تا شاید بتواند از چنگ طلبکاران بیرحمی (جیمز فرانکو) که در تعقیبش هستند، فرار کند. از طرفی بیگانگان هم قصد دارند تا اسلحهشان را پس بگیرند. در بین راه یک زن خیابانی خوش قلب (زوئی کراوتیز) نیز با این دو برادر همراه میشود.
قاعدتاً این ماجراجویی خطرناک باید به معنی هیجان زیاد و سکانسهایی نفسگیر باشد. اما پیامهای اصلی فیلم آنقدر عمیق و طولانی نیستند که کمترین ضربانی را هنگام به اوج رسیدنشان در قلب بیننده به وجود آورند. کل فیلم در مورد بچهای است که یک اسلحه قدرتمند به او احساس ارزشمند بودن و خاص و شکستناپذیر بودن میدهد. اگر بخواهیم به پیام ضداخلاقی فیلم از 1 تا 10 نمره دهیم، شک نکنید که 1000 میگیرد. لابد الأن میگویید (مطمئناً خود فیلمسازان خواهند گفت): «کلی فیلم دیگر وجود دارد که از اسلحههای بزرگتر و تیرهای بیشتری استفاده میکند، پس چرا به این یکی گیر دادهاید؟» اما جوابتان خیلی ساده است: آن دسته از فیلمها رده بندی سنی بزرگسال دارند؛ یعنی در واقع برای کسانی ساخته شدهاند که میتوانند درست و غلط، واقعیت و تخیل را از هم تفکیک کنند. از طرفی ردهبندی سنی Kin، سیزده سال به بالا است و قهرمانش (همان پسر اسلحه به دستی که سلاحش فقط با دست او شلیک میشود) 14 سال دارد. اجازه بدهید یک بار دیگر تکرار کنم: فقط 14 سال! یعنی حتی 3 سال کوچکتر از دیلن کلیبولد و اریک هریس که در دبیرستان کلمباین کشتار راه انداختند و 6 سال کوچکتر از آدام لنزا که 27 بچه و معلم را در دبیرستان سندی هوک نیوتان به گلوله بست. شاید با این بررسی از فیلم Kin چندان موافق نباشید، اما حداقل به ردهبندی پیشنهادیش توجه نکنید، فیلم به هیچ وجه برای بچهها مناسب نیست.
بعد از فروش آخر هفته فیلمها، A-X-L و Slenderman از همان انتهای جدول خارج شده و جایشان را به Operation Finale و Searching دادند. با آمدن فیلم The Nun در هفته آینده، احتمالا Mile 22 که تقریباً 9 مایل تا صدر جدول فاصله دارد، از باکس آفیس خارج خواهد شد. اگر از طرفداران دنیای The Conjuring هستید، هفته دیگر منتظر این فیلم ترسناک باشید. طبق روال همیشه جدول باکس آفیس را در ادامه مرور خواهیم کرد.
فیلم | رتبه فعلی | رتبه هفته گذشته | مدت زمان اکران (هفته) | فروش آخر هفته (میلیون دلار) | مجموع فروش تاکنون (میلیون دلار) | |
---|---|---|---|---|---|---|
Crazy Rich Asians | 1 | 1 | 3 | 22.2 | 111.0 | |
The Meg | 2 | 2 | 4 | 10.5 | 120.5 | |
Mission: Impossible – Fallout | trending_up3 | 4 | 6 | 7.0 | 204.3 | |
Operation Finale | 4 | — | 1 | 6.0 | 7.7 | |
Searching | trending_up5 | 22 | 2 | 5.7 | 6.2 | |
Christopher Robin | trending_down6 | 5 | 5 | 5.0 | 85.4 | |
Alpha | 7 | 7 | 3 | 4.5 | 27.4 | |
The Happytime Murders | trending_down8 | 3 | 2 | 4.4 | 17.0 | |
BlacKkKlansman | trending_down9 | 8 | 4 | 4.1 | 38.3 | |
Mile 22 | trending_down10 | 6 | 3 | 3.6 | 31.8 | |
منبع: IMDB |
امیدواریم که از تریلرها و مطالب این هفته لذت برده باشید. شما دوستان میتوانید نظرات و پیشنهادات خود را جهت بهبود عملکرد این بخش با ما در میان بگذارید.