در این مقاله 12 لحظه برتر صنعت بازی های ویدیویی تا پایان ماه آگوست سال 2018 را برای شما برمیشماریم؛ اگر مثل ما از گیمرها و یا طرفداران گیم باشید، مطمئنا از این مقاله لذت خواهید برد، پس با ما همراه باشید.
ماه آگوست به پایان رسیده و دو ماه از نیمه سال میلادی گذشته است. تا امروز سال 2018 سال بسیار خوبی برای صنعت بازی های ویدیویی بوده است؛ از باز شدن پای فرانچایز Monster Hunter به بازارهای غربی و رکورد شکنیاش بگیرید، تا عرضه بازی Dragon Ball FighterZ که به جرئت میتوان آن را بهترین بازی سری Dragon Ball تا به امروز خطاب کرد؛ همچنین امسال خدای جنگ کبیر نیز دوباره به صنعت بازی بازگشت و حماسهای دیگر آفرید.
آنچه در این مقاله میخوانید:
12 مورد از برترین لحظه های صنعت بازی های ویدیویی 2018
این لحظات خوب و این موفقیتها که برای عدهای از سازندگان رخ داد و دل گیمرها را شاد کرد، مطمئنا بر تمام سازندگان صنعت بازیهای ویدیویی تاثیر مثبت میگذارند. تا اینجای سال 2018 شاهد لحظات خفن و شگفتانگیزی در صنعت بازیهای ویدیویی بودهایم، لحظاتی که چه در خود بازیهای ویدیویی به وقوع پیوستند یا در این صنعت و پشت صحنه ساخت بازیها اتفاق افتادند و ما گیمرها و دلسوزان صنعت بازیهای ویدیویی را شادروان کردند. در این مطلب قصد داریم 12 تا از بهترین لحظات بازیها و صنعت بازیهای ویدیویی تا اینجای سال 2018 را با شما به اشتراک بگذاریم.
12- تکه تکه شدن فریزا (Frieza) توسط فینیشر مخفی ترانکس (Trunks) در بازی Dragon Ball FighterZ
اگر بخواهیم چند تا از خفنترین لحظات تاریخ انیمههای ژاپنی را برشماریم، کار کمپانی Arc System Works در بازی Dragon Ball FighterZ و قرار دادن یک حرکت فینیشر مخفی برای کاراکتر Trunks در مقابل Frieza، بدون شک یکی از این لحظات خواهد بود. این مورد علاوه بر این که یکی از خفنترین لحظات تاریخ انیمه به شما میآید، یکی از بهترین لحظات بازیهای ویدیویی تا اینجای سال 2018 نیز هست. اگر سری مانگا و سریال تلویزیونی Dragon Ball را دنبال کرده باشید، پیشینه کاراکترهای Frieza و Trunks را میدانید؛ اگر نمیدانید باید بطور خلاصه بگویم که این دو رابطه خوبی با یکدیگر نداشتند.
اگر بازی Dragon Ball FighterZ را تجربه کرده باشید، میدانید که در این بازی حرکات تمامکننده یا به اصطلاح فینیشرهایی وجود دارند که به آنها «پایانهای دراماتیک – Dramatic Finishes» گفته میشود؛ وقوع این پایانهای دراماتیک، به عوامل مختلفی مانند زمین نبردی که شما در آن در حال مبارزه هستید، کاراکترهایی که در این مبارزه حضور دارند و نوع ضربهای که شما بعنوان ضربه پایانی به حریفتان میزنید بستگی دارد.
یکی از لحظات بشدت خفن و جذاب امسال در بازیهای ویدیویی، برای بازیکنان در این بازی زمانی رخ داد که داشتند با کاراکتر Trunks در مقابل حریفی که کاراکتر Frieza را انتخاب کرده بود، در استیج Rocky Field (در ظهر) مبارزه میکردند.
در پایان این مبارزه زمانی که Trunks بر Frieza پیروز میشود و میخواهد کار او را تمام کند، یک صحنه بشدت خفن و به اصطلاح یکی از «پایانهای دراماتیک» به وقوع میپیوندد؛ Trunks با چند ضربه شمشیر خود، Frieza را به چند تکه تقسیم می کند و حتی پیش از آنکه تکههای بدن Frieza از جای خود تکان بخورند، ترانکس با قدرت خود آنها را پودر میکند. این پایان دراماتیک، یکی از ارضاکنندهترین روشها برای اتمام بخشیدن به یک مبارزه در بازی Dragon Ball FighterZ است و به لطف موتور گرافیکی این بازی، این صحنه به زیبایی هرچه تمامتر به تصویر کشیده میشود.
11- آن یک مشت بالدور در بازی God of War
یکی از اولین صحنههای بازی God of War که باری دیگر عظمت خدای جنگ و مبارزات سنگیناش را جلوی چشممان آورد، زمانی به وقوع میپیوندد که متوجه میشوید یک غریبه (در آن نقطه از بازی، کریتوس و ما نمیدانیم که او بالدور است) که دم در خانه کریتوس میآید؛ پس از چند کلمه حرف زدن و کشمکش بین او و کریتوس، متوجه میشویم که او یک خداست و میتواند در مقابل قدرت کریتوس در یک مبارزه تن به تن دوام بیاورد.
تا اینجای کار ما فکر میکردیم که این غریبه، یک انسان معمولیست و با دوتا مشت کریتوس له و لورده میشود؛ اما در کمال تعجب، بالدور پس از آنکه نقش بر زمین شده از جایش بلند میشود و به کریتوس یک مشت به زیر چانه (بقولی یک آپرکات) میزند که کریتوس را با صد کیلو وزنش به آسمان پرتاب می کند و او را از در جلوی خانهاش به باغچه پشت خانه پرتاب میکند (باید صحنه را ببینید تا بفهمید چه میگویم) و مبارزه سنگین این دو خدا با دست خالی شروع میشود.
این اتفاقات در مراحل بسیار اولیه بازی به وقوع میپیوندند. قبل از آنکه کریتوس با بالدور مواجه شود، تنها یک بخش آموزشی ابتدایی و معرفی مکانیکهای بازی و سیستم مبارزات جدید برای بازیکن نمایش داده شده است. زمانی که بازی، به این زودی بالدوری که میتواند در مقابل تمام قدرت کریتوس دوام بیاورد، را در مقابل بازیکنان قرار داد، بازیکنان علاوه بر شوکه شدن، بسیار هیجان زده نیز شدند. این صحنه و کشمکشهایی که پس از آن بوقوع میپیوندند، واقعا یکی از بهترین لحظات و بهتر بگویم سکانسهای بازیهای ویدیویی سال 2018 بود.
10- غارت کردن اولین کشتی در بازی Sea of Thieves
بازی Sea of Thieves شاید در زمینه محتوایش در زمان عرضه و جذابیتش پس از نیم ساعت اول بازی گند زده باشد، اما زمانی که آدم برای اولین بار در این بازی، یک دزدی دریایی را به انجام میرساند، لذتی وصفنشدنی به او دست میدهد.
این دزدی دریایی در واقع اینگونه اتفاق میافتد: شما با چندتا از دیگر بازیکنان (ترجیحا چند دوست) یک تیم تشکیل میدهید و در حالیکه احساس میکنید جک اسپارو هستید، به نزدیکترین کشتی ناشناس حملهور میشوید. از آنجا که این بازی در لحظه شما را به سرور دیگر بازیکنان متصل میکند، از بخت بدتان ممکن است آن کشتی مورد حمله شما یک حریف بشدت قدر از آب درآید و شما را لت و پار کند.
پر کردن و شلیک کردن توپها، پریدن درون توپ و شلیک کردن خودتان به سمت کشتی حریف (!) و در نهایت کمی مبارزه با شمشیر و در نهایت این شمایید که با یک کشتی غنیتر از پیش، از کشتی در حال غرقشدن دشمن دور میشوید. آه که چه دقایق هیجانانگیز و خفنیست.
9- برنده شدن با خرد کردن راکت حریفتان در بازی Mario Tennis Aces
Mortal Kombat برای خودش Fatality دارد، Titanfall برای خودش Execution دارد و Dragon Ball FighterZ هم پایانهای دراماتیک را بعنوان تمامکننده در خودش جای داده است؛ اما حال دیگر اوضاع طوری شده که بازی ورزشی Mario Tennis هم روشی خفن برای به اتمام رساندن کار حریف را در خودش جای داده است؛ ناک اوت کردن حریف با راکت تنیس!
اما خب برای یک گیمر چه چیزی جذابتر از این است که این ضربات شائولینی را دقیقا به سمت حریفاش روانه کند؟
اگر شما سه بار اینکار را بکنید و حریفتان سه بار با راکتاش ضربه شما را بلوکه کند، در ضربه سوم راکتش در یک صحنه آهسته خرد میشود. پس از وقوع این اتفاق بازی با اعلام «ناکاوت» شما را برنده معرفی میکند؛ انگار که یک مسابقه UFC است!
8- نواختن پیانویی از جنس مقوا با اسباب بازی نینتندو لابو (Nintendo Labo) کنسول سوییچ
ممکن است خیلیها کنسول نینتندو لابو را «وسیلهای برای کودکان» یا «یک مشت مقوا و کارتن» بدانند، اما زمانی که شما با این وسیله پیانوی خودتان را روبراه کنید و با آن چند نت بنوازید، واقعا احساس میکنید که جادو کردهاید.
دلیل این موضوع این است که شما پروژه ساخت این پیانو را تنها با چند ورق مقوایی بزرگ شروع میکنید و در نهایت، زمانی که قسمتهای برشخورده را از مقواهای بزرگ جدا میکنید و به شکل مناسب تا میکنید و طبق آموزش انیمیشنی که در بسته وجود دارد، آنها را کنار یکدیگر قرار میدهید، تنها یک کار دیگر لازم است تا این پیانوی مقوایی تبدیل به یک پیانوی واقعی شود و تک تک دکمههای مقواییاش یک نت را بنوازند؛ آن کار هم این است که یکی از جویکانها (یکی از دو بخش کنترلر کنسول سوییچ) را در قسمت تعبیه شده قرار دهید تا آن جویکان با سنسورهایی که دارد، بتواند حرکت قطعات مختلف این دستگاه مقوایی را دنبال کند و مطابق با هرکدام از آنها، نت مختلفی را پخش کند.
شما با استفاده از این سنسور میتوانید کلی آهنگ مختلف که آموزش نواختن آنها نیز در این بسته وجود دارد، بنوازید و همچنین میتوانید با این پیانوی کاغذی آهنگ ضبط کنید؛ علاوه بر اینها این پیانو یک بخش برای اضافه کردن ریتم درام هم دارد که واقعا نتیجه کار را شگفتانگیز میکند.
نکته ویژهتر در بستههای Labo کنسول سوییچ، زمانیست که شما به نرمافزار ToyCon Garage سری بزنید؛ با استفاده از این نرمافزار میتوانید تکتک سنسورها و دکمههایی که روی دستگاه مقواییتان قرار دارد را به انجام عمل مخصوصی مرتبط کنید، شما حتی میتوانید ترتیبی از فشار دادن دکمهها را برنامهریزی کنید تا این ترتیب خاص عمل خاصی را انجام دهند، بعنوان مثال یک قفل را باز کنند. بستههای Labo کنسول سوییچ بسیار متنوع هستند و بسته پیانوی آن یکی از پیچیدهترین آنهاست، محصول این بسته بدون شک جمله «آره، این تکنولوژی واقعا فوقالعادهست» را از زیر زبان شما بیرون میکشد.
7- ماهر شدن در مبارزه با سلاحهای سرد در بازی Kingdom Come: Deliverance
بازی Kingdom Come Deliverance واقعا بازی عجیبی است. در شروع این بازی، شما به معنای واقعی کلمه «پسر یک آهنگر» هستید که هیچ چیزی راجع به مبارزه با شمشیر نمیداند و تنها مهارتی که در مبارزه با شمشیر دارد، این است که آن را بردارد و الکی در هوا بچرخاند؛ در واقع شمای بازیکن هم در این بازی، مانند این پسر آهنگر هستید و هیچ چیزی از سیستم مبارزات این بازی نمیدانید؛ سیستم مبارزات این بازی با هرچیزی که شما در بازیها دیدهاید، از زمین تا آسمان متفاوت است. تنها بازیای که مبارزاتاش کمی به مبارزات این بازی شباهت دارد، بازی For Honor است.
نتیجه این نااگاهی چیزی نیست جز اینکه حتی یک سیاهمست هم میتواند شما را در مبارزه با شمشیر لت و پار کند و شما مجبور میشوید پا به فرار بگذارید؛ اما شما بعد از حدود 20 ساعت بازی کردن این بازی، تازه متوجه میشوید که سیستم مبارزات این بازی چگونه کار میکند. ضرباتی که در جهات خاصی وارد میشوند، اگر با ترتیب درستی پشت سر هم قرار بگیرند و شما بخوبی نوار استقامت خود را مدیریت کنید و شمشیر را به درستی در دست بگیرید، میتوانید کم کم در عمل لذت بخش کشتن، آن هم با شمشیر، موفق شوید. (واقعا چرا ما انسانها انقدر جانی هستیم!)پس از مدتی متوجه میشوید که در یک ماموریتی هستید که باید یک کمپ کامل از راهزنان را سلاخی کنید و در ازای آن پاداشی بگیرید، آن زمان آنقدر از خودتان مطمئن شدهاید که دیگر ترسی از انجام این ماموریت ندارید. شما میبینید که دزدان و خفتگیران به شما حمله میکنند و مثل همیشه شکست میخورند، این دفعه شما هستید که حرکات آنها را میخوانید، ضد حمله میزنید و با چند برش و فرو کردن شمشیرتان در بدن آنها، کارشان را تمام میکنید.
واقعا مرحبا به سازندگان این بازی (استودیوی Warhorse) که پروسه یادگیری و سیستم مبارزات را این قدر عمیق و پیچیده ساختند که در نهایت، من دیگر نمیخواستم با هیچ بازی دیگری مبارزه شمشیری کنم.
6- سیزدهمین کلوسوس در بازی Shadow of the Colossus Remastered
بازسازی بازی Shadow of the Colossus که توسط استودیوی Bluepoint انجام شد، محصولی به وجود آورد که به جرئت میتوان آن را در زمره شگفتانگیزترین بازیهایی که در این نسل عرضه شدهاند، به شمار آورد. این بازی به اندازه شکوه و عظمتاش، داستانی خاص و روایتی اغواکننده نیز ارائه میدهد.
در این بازی مناظر خارقالعاده زیادی به چشم میخورند و گرافیک هنری این بازی مانند بازی اول شاهکار است، اما حمله به کلاسوس سیزدهم در این بازی چیز دیگریست و بطرز خاصی زیبا بنظر میرسد. اگر شما این لحظه را در یک نمایشگر با وضوح 4k تماشا کنید و افکتهای تکتک ذرات گرد و غبار ابرها که به هرسو پرت میشوند را مشاهده کنید، واقعا از شدت ابهت آن حیرت زده میشوید. زمانی که کاراکتر شما، از روی اسباش به روی یکی از بالهای این کلوسوس پرنده جهش میکند و زمانی که این پرنده شما را به آسمان میبرد، صحنهای به تصویر کشیده میشود که حداقل برای من یکی از زیباترین و حماسیترین صحناتی بود که در عمرم شاهدش بودهام.
در این لحظه موسیقی بازی ملتهب میشود، کاراکتر شما با نوک انگشتاناش خودش را روی این موجود پرنده آویزان نگه داشته و این هیولا بهشکلی شگفتآور و زیبا میچرخد و در خود میپیچد، تا شما را از پشت خود به زمین بیاندازد. احتمالا لازم است که چند بار تلاش کنید تا بتوانید این موجود را به زمین بنشانید، اما هر دفعه که تلاش میکنید، این صحنهها و این مناظر برایتان به اندازه دفعه قبل حیرت آور و شگفتانگیز جلوه خواهند کرد.
5- رسیدن به قله کوه در بازی Celeste
یکی از اولین بازیهایی که امسال از بسیاری از منتقدان نمره کامل را کسب کرد بازی Celeste بود، شاید با نگاه اول به این بازی از تجربه آن منصرف شوید، اما گول ظاهرش را نخورید و اگر میتوانید، حتما آن را تهیه و بازی کنید. در لحظهای که دخترک این بازی، مدلین (Madelin)، با اضطراب، تردید در خود و عدم اعتماد به نفس، دست و پنجه نرم میکند، روند بالا رفتن از کوه از چند نظر بسیار فوقالعاده و تاثیرگذار است.
در این لحظه شما انتظار دارید که یک باس فایت اتفاق بیافتد و خود تاریک مدلین بعنوان غولی به شما حمله کند، اما برخلاف انتظارات بین مدلین و خود سایهای او مکالمهای رخ میدهد. پس از این مکالمه، مدلین با شور و شوق خود تاریکاش را دنبال میکند، تا جایی که خود تاریک مدلین هم متوجه میشود که این همه جنگ و کشمکش بس است و باید آرامشی بوجود بیاید؛ پس از مکالمه و این اتفاقات، این دو (مدلین و خود تاریکاش) با هم متحد میشوند و آخرین مراحل بازی و تکامل خود را به سرانجام میرسانند.
تاثیر اتحاد این دو در گیمپلی بازی نیز بدین شکل است که باعث میشود مدلین بتواند بیشتر بپرد، سریعتر حرکت کند و کاراکتری پرجنب و جوشتر از هر لحاظ بنظر بیاید. این لحظه یکی از معدود لحظاتیست که میتوانید در یک بازی، مشکل شخصی درون کاراکترتان را حل کنید و تنها به همین علت بازی Celeste را به جرئت میتوان یکی از بهترین بازیهایی که تابحال ساخته شده نامید.
4- مرحله فرار از بیمارستان در بازی A Way Out
ماجراهای احساسی و خالصی که جوزف فارِس (Josef Fares نویسنده بازی A Way Out) خلق میکند، مانند ادای احترامی به سینمای آمریکا و سازندگان بازیهای ویدیوییست.
شما در تمام طول بازی A Way Out باید این بازی را با یکنفر دیگر و در یک صفحه نمایش مشترک که به دو قسمت تقسیم میشود، بازی کنید؛ این بازی یک تجربه کاملا Co-Op است و هیچ حالت تکنفرهای برای آن تعبیه نشده است. یکی از خلاقانهترین صحنههای این بازی در یک بیمارستان به وقوع میپیوندد. هردو کاراکتر اصلی این بازی، لئو (Leo) و وینسنت (Vincent) تحت تعقیب پلیس هستند و باید در این بیمارستان مخفیانه راه خود را به سوی بیرون پیدا کنند و از دست پلیسهایی که بیمارستان را محاصره کردهاند فرار کنند. وجود دوربینهای مدار بسته و سنسورهای حرارتی و دیگر المانها در این مرحله که در یک ساختمان چند طبقه در جریان است، گیم پلی این مرحله را بشدت متنوع میکنند.
اگر کل سکانس بیمارستان را بعنوان یک اثر سینمایی در نظر بگیریم، واقعا آنقدر خوب کارگردانی شده و این دو کاراکتر آنقدر روبروی یکدیگر خوب بازی میکنند که نامی جز یک شاهکار هنری نمیتوان برروی آن گذاشت.
3- بازگشت بازی Pokemon GO
بازی Pokemon GO یک بازی خلاقانه برای پلتفرمهای گوشیهای هوشمند است که سال 2016 عرضه شد و مانند ویروسی واگیردار، کل دنیا را اسیر خود کرد. پس از مدتی، هیجان و علاقه مردم نسبت به این بازی فروکش کرد و تعداد بازیکنان این بازی کاهش یافت (اتفاقی که بالاخره روزی برای تمام بازیهای دنیا به جز GTA V! رخ میدهد). سازندگان این بازی دو سالِ تمام تلاش کردند تا مردم را باری دیگر به سوی این بازی بازگردانند و جوابی نگرفتند؛ اما تابستان امسال بالاخره تلاشهایشان به ثمر نشست و کاری کردند که بسیاری از ما دوباره این بازی را روی گوشیهای خود نصب کردیم و ساعتها در کوچه و خیابان به دنبال پوکیمانها راه افتادیم.
خوشبختانه این بازی در حال حاضر با بهسازیهای که روی آن صورت گرفته، از همیشه بهتر است. کمپانی نیانتیک (Niantic، سازندگان این بازی)، ویژگی ردیابی را بهسازی کردهاند و تعداد زیادی ماموریتهای اصلی و فرعی به روند بازی اضافه کردهاند؛ همچنین نحوه آزاد کردن انواع بیشتری از موجودات برای بازیکنان شفافتر ارائه میشود و بخشهایی مانند لیست دوستان، هدیهدادن آیتمهای درون بازی به دیگران و معامله بین بازیکنان نیز به بازی اضافه شده است.
البته ویژگی معامله بین بازیکنان از همان ابتدا همراه با عرضه بازی معرفی شده بود، اما الان که این بازی بهسازی شده و سرورهای پایداری برای آن ایجاد شده و سه نسل از پوکیمانها برای شکار و تجارت در دسترس هستند، این ویژگی بسیار پررنگتر و جذابتر از همیشه بنظر میرسد.
آمار بازیکنانی که در این بازی فعال هستند، رقم خیرهکننده 150 میلیون بازیکن فعال در هر ماه است. بازیکنانی که در حال ارتقا سطح خود، متحد شدن برای حملات بزرگ و در حال نبرد با یکدیگر در هرگوشه از دنیا هستند.
2- اینکه بازی Metal Gear Survive با شکست بزرگی مواجه شد!
هیچوقت تابحال طرفداران یک فرانچایز، از شکست خوردن یک محصول فرانچایز مورد علاقهشان، شادی و پایکوبی نکرده بودند. طرفداران سری Metal Gear آنقدری که از شکست خوردن بازی Metal Gear Survive خوشحال شدند، از موفقیت بازی Metal Gear Solid V خوشحال نشده بودند.
حالا چرا طرفداران اینقدر از شکست این بازی خوشحال شدند؟ همانطور که میدانید خالق سری بازیهای Metal Gear آقای هیدئو کوجیما (Hideo Kojima) کلیدیترین عضو این فرانچایز و یکی از افسانههای صنعت بازیهای ویدیوییست، اما در واقع بازیهای این فرانچایز در کمپانی کونامی (Konami) ساخته میشدند. طی دعوایی قضایی که بین آقای کوجیما و کمپانی کونامی برروی مالکیت فرانچایز Metal Gear بوجود آمد، کمپانی کونامی پیروز شد و مالکیت این فرانچایز در اختیار این کمپانی قرار گرفت و هیدئو کوجیما این فرانچایز و کمپانی کونامی را ترک کرد.
شکر خدا بازی Metal Gear Survive از سوی منتقدان به توبره کشیده شد؛ دلیل به توبره کشیدهشدن این بازی، این نبود که یک توهین بزرگ به اعضای اصلی سازنده این فرانچایز و مخصوصا کوجیما به حساب میآمد، بلکه این بازی در ذاتش مشکل داشت و گیمپلیای بسیار تکراری و بیهوده و داستانی مزخرف داشت.
به همین علت است که ما طرفداران سری Metal Gear و فکر میکنم کل طرفداران بازیهای ویدیویی از اینکه این بازی وقیحانه با شکست عظیم مواجه شد، بسیار خوشحال شدیم.
1- بدست آوردن دوباره Blades of Chaos در بازی God of War
هیچ ترکیب کلماتی، نمیتوانند احساسی که دوباره بدست آوردن یکی از نمادینترین اسلحههای تاریخ صنعت بازیهای ویدیویی به یک گیمر القا میکند را توصیف کنند.
تغییر سلاح کریتوس (Kratos) به تبر لوایاتان (Leviathan Axe) در بازی جدید God of War، تغییر بسیار مثبت و ضروری بود و کمپانی سانتا مونیکا این تبر را طوری طراحی کرد که بتواند از لحاظ خفن بودن و ابهت با شمشیرهای زنجیری کریتوس برابری کند. همانطور که میدانید سلاح اصلی کریتوس در سهگانه اول God of War دو شمشیر زنجیری با نام Blades of Chaos (به فارسی: شمشیرهای آشوب) بودند؛ اما در بازی God of War جدید که امسال عرضه شد و تفاوتهای بسیاری با سهگانه اول God of War داشت، سلاح اصلی کریتوس به یک تبر یخی تغییر پیدا کرد، تبری که میتوانید آن را پرت کنید و دوباره به دست خود احضارش کنید، تبری که در هر بدن یا هر شیءای فرو رود، آن را منجمد میکند و بسیار خفن و خاص بنظر میرسد. بهگونهای میتوان گفت شخصیت جدید کریتوس در این تبر تجلی مییابد. اما در نقطهای از بازی، کریتوس برای نجات فرزندش باید شمشیرهای آشوب را دوباره در دست بگیرد و شخصیت قبلیاش که پر از خشم و نفرت و تاریکیست را باری دیگر در آغوش بگیرد.
کریتوس در یک سکانس طولانی و احساسی با قایقاش به جایی که شمشیرهای آشوب را دفن کرده سفر میکند و با این فکر که با برداشتن این سلاحهای زنجیری به بدترین خاطرات گذشتهاش بازمیگردد، به تردید میافتد اما در نهایت برای نجات جان پسرش، گذشته خود را میپذیرد و با سلاحهایی که در گذشته آن همه نابودی بوجود آوردهاند، باری دیگر آشتی میکند.
در بخش گیمپلی زمانی که این سلاحها را در هوا میچرخانید و با آنها به دشمنانتان حمله میکنید، تازه هنر استودیوی سانتا مونیکا (SIE Santa Monica Studio) را درک خواهید کرد؛ این استودیو کاری کرده که این سلاحها بتوانند در نمای دوربین پشت شانه، به بهترین شکل عملکرد خود را به نمایش بگذارند.
زمانی که باری دیگر پس از چندین سال صبر، با کریتوسی متفاوت این شمشیرها را در هوا چرخاندم، حس نوستالژیک حماسیای به من دست داد و از منظرهای که گردباد آتش این شمشیرها به تصویر کشید، اشک در چشمانم حلقه زد؛ به همین علت است که این صحنه حماسی را بهترین لحظه بازیهای ویدیویی تا اینجای سال 2018 میدانم.
کلام آخر
این هم از مقاله ما و این هم از 12 لحظه برتر بازیهای ویدیویی تا اینجای سال 2018؛ برای مطالعه مقالاتی از این دست، با پلازا همراه بمانید و در بخش نظرات دیدگاه خود را درمورد کیفیت این مقاله با ما به اشتراک بگذارید.