بهترین سکانس های تاریخ سینما سکانسهایی هستند که تاثیر بسیاری دارند و حتی پس از سالها از یاد و خاطره بینندگان پاک نمیشوند. بسیاری از فیلمبازان لیستی از این سکانسها تهیه میکنند. در این مقاله قصد داریم شما را با سکانس های برتر تاریخ سینمای دنیا آشنا کنیم.
یک صحنه عالی در یک فیلم میتواند تفاوت زیادی را در آن ایجاد کند. اما یک صحنه عالی چیست؟ صحنه عالی را میتوان یک آهنگ فوقالعاده از یک آلبوم موسیقی تصور کرد که میتواند باعث موفقیت کل آلبوم شود و به خودی خود هم میتواند قد علم کند. یک صحنه عالی هم همینطور است و میتواند خارج از مضمون خود فیلم هم به آن پرداخته شود.
تهیه لیست بهترین سکانس های تاریخ سینما کار دشواری است و هرکس میتواند نظر کاملا متفاوتی را نسبت به دیگران در این زمینه داشته باشد. اما در این مطلب قصد داریم در ابتدا فهرستی از برترین سکانس های تاریخ سینما را با هم مرور کرده و در ادامه به 10 نمونه از عجیبترین سکانس های معروف فیلم های سینمایی بپردازیم که ماجراهای جالبی پشت پرده آنها وجود دارد.
در ویدئو زیر چند مورد از بهترین سکانس های تاریخ سینما را مشاهده میکنید.
فهرست مطالب:
بهترین سکانس های تاریخ سینما
در این بخش با 25 مورد از بهترین سکانس فیلم های خارجی آشنا میشویم. به نظر شما کدام یک لایق عنوان بهترین سکانس فیلم دنیا است؟
1. شکافنده سینه در فیلم Alien
- سال ساخت: 1979
- کارگردان: ریدلی اسکات (Ridley Scott)
لیست بهترین سکانس های تاریخ سینما را با فیلم بیگانه آغاز میکنیم. فیلم بیگانه (Alien) ریدلی اسکات به خاطر موارد زیادی شناخته میشود اما لحظهای که این موجود بیگانه از سینه یکی از خدمهها بیرون میآید، مهمترین آنها است. این صحنه در یک برداشت ضبط شده بود و بازیگران از اینکه چه اتفاقی قرار بود بیفتد، خبری نداشتند. کارگردانی و بازیگری مناسب باعث افزایش تنش در این صحنه میشود چرا که بیننده نمیداند قرار است چه اتفاقی بیفتد، ولی میداند که قطعا اتفاق بدی است. زمانی که این موجود بیگانه ظاهر میشود، شاهد صحنهای خونین و نمادین در سینما هستیم که از سکانس های برتر تاریخ سینما است.
2. Here’s Lookin’ at You, Kid در فیلم Casablanca
- سال ساخت: 1942
- کارگردان: مایکل کورتیز (Michael Curtiz)
صحنههای عالی زیادی در Casablanca وجود دارد اما اگر مجبور بودیم یکی را به عنوان بهترین سکانس فیلم دنیا انتخاب کنیم، صحنه پایانی را انتخاب میکردیم. در این صحنه «ریک» به عشق زندگیش و شوهر او کمک میکند تا از دست نازیها فرار کنند. این یک حرکت عاشقانه و نجیب از طرف شخصیتی است که در طول فیلم فکر میکنیم هیچ کدام از این ویژگیها را ندارد. این سکانس یکی از احساسی ترین سکانس های تاریخ سینما است که هیچگاه فراموش نخواهد شد. در میان فیلمهای عاشقانه، این سکانس عاشقانهترین و بهترین سکانس فیلم دنیا است. اگر دوست دارید فیلم کازابلانکا را دانلود کرده و به تماشای چند سکانس برتر هالیوود بنشینید، به این مطلب مراجعه کنید.
3. Frankly My Dear, I Don’t Give a Damn در فیلم Gone with the Wind
- سال ساخت: 1939
- کارگردان: ویکتور فلمینگ (Victor Fleming)
جمله «Frankly My Dear, I Don’t Give a Damn» که در یکی از حساسترین صحنههای فیلم Gone with the Wind بیان میشود، به دلیل استفاده از کلمه Damn که در آن زمان نامناسب تلقی میشد، زیاد مورد بحث قرار گرفت. این جمله در کتابی که فیلم از آن برگرفته شده است هم وجود دارد و نزدیک بود که نویسندگان آن را در فیلم تغییر دهند ولی در نهایت این اتفاق نیفتاد و شاهد یکی از دیالوگهای ماندگار در فیلم هستیم. اگر نویسندگان این کلمه را تغییر میدانند چه بس که دیگر این سکانس را در فهرست بهترین سکانس فیلم های خارجی نمیآوردیم.
4. دوچرخه های پرنده در فیلم E.T. the Extra-Terrestrial
- سال ساخت: 1982
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ (Steven Spielberg)
در فیلم E.T. شاهد یکی دیگر از سکانس های برتر سینمای جهان هستیم. بیگانهای که دوستان انسانی خود را قانع میکند تا دوچرخههای خود را به آسمان ببرند و از دستان تعقیب کنندگانشان فرار کنند تا این موجود بیگانه بتواند به خانهاش برگردد!
این صحنه یکی از نمادینترین و دلگرم کنندهترین سکانس های مفهومی است که تا کنون ساخته شده و این فیلم هم یکی از بهترین فیلمهای استیون اسپیلبرگ است.
5. صحنه قتل در حمام در فیلم Psycho
- سال ساخت: 1960
- کارگردان: آلفرد هیچکاک (Alfred Hitchcock)
مردم با تماشای فیلم Jaws از شنا کردن ترسیدند و با تماشای فیلم Psycho از حمام رفتن ترسیدند که مورد دوم تقصیر آلفرد هیچکاک است. در فیلمهای دهه شصت میلادی کشتن شخصیت اصلی در میانه فیلم حرکتی کاملا غیرعادی تلقی میشد اما خب تمام کارهای هیچکاک غیرعادی بودند.
در این صحنه شاهد پخش موسیقی بسیار تنشزایی هستیم که عنوان این موسیقی ساخته شده، «قتل» (The Murder) است که در کنار جیغهای جنت لی (Janet Leigh) باعث به وجود آمدن یکی از بهترین سکانس های تاریخ سینما شده است. عنوان سکانس برتر هالیوود در ژانر وحشت بیشک لایق این سکانس است.
6. «به قایق بزرگ تری احتیاج داری» در فیلم Jaws
- سال ساخت: 1975
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
یکی از ویژگیهای اصلی فیلمهای استیون اسپیلبرگ، نشان دادن قسمتهای هیجانانگیز کوچک قبل از نشان دادن مورد اصلی است. در فیلم Jaws هم زمان زیادی طول میکشد تا شما خود کوسه را ببینید.
ترکیبی از شوک، طنز و دلهرهای که پس از این صحنه به وجود میآید، نشان دهنده دلیل موفق بودن این فیلم است. «شیدر» (Scheider) هم این صحنه را به بهترین شکل ایفا کرده و دیالوگ خود را بدون انداختن سیگارش ادا میکند، و بدین ترتیب در خلق یکی از سکانس های برتر تاریخ سینمای دنیا نقش دارد.
7. «داری با من حرف میزنی؟» در فیلم Taxi Drive
- سال ساخت: 1976
- کارگردان: مارتین اسکورسیزی (Martin Scorsese)
در فیلم راننده تاکسی، رابرت دنیرو و مارتین اسکورسیزی و فیلمنامه نویس آن پائول شریدر (Paul Schrader) یکی از عجیب و غریبترین فیلمهای سینما را ساختهاند. با اینکه دنیرو در آغاز فیلم آدم نرمالی به نظر میرسد، در طول فیلم تبدیل به یک جنایتکار روانی میشود، اما همین مرز بین نرمال و روانی بودن است که یکی از بهترین لحظههای فیلم Taxi Driver و بهترین سکانس های سینما را به وجود آورده است.
جمله «?You talkin’ to me» تبدیل به یکی از عبارات معروف سینما شده است. در این صحنه معروف، که از بهترین سکانس فیلم های خارجی است، بیکل (Bickle) با یک ژاکت نظامی جلوی آینه ایستاده و دشمنان نامرئی خود را با سلاح مخفیش تهدید میکند. اگر قصد دارید با فیلم جدید دنیرو و اسکورسیزی آشنا شوید میتوانید به این مطلب مراجعه کنید.
8. Rosebud در فیلم Citizen Kane
- سال ساخت: 1941
- کارگردان: اورسن ولز (Orson Welles)
در سال 1941، همه درباره این رونمایی بزرگ صحبت میکردند و تا امروز، این صحنه یکی از صحنههای قوی و نمادین در سینما و از ماندگارترین سکانسهای تاریخ سینما است. این فیلم درباره راز کلمه پایانی شخصی ثروتمند است: «شکوفه رز» (Rosebud). فیلم با مرگ «چارلز فاستر کین» (Charles Foster Kane) در کنار ثروت خود آغاز میشود که در لحظه آخر، کلمه Rosebud را به زبان میآورد. بیننده در پایان فیلم متوجه منظور او شده و دید جدیدی را از او به دست میآورد. این سکانس برتر هالیوود یکی از قدیمیترین و بهترین سکانس های تاریخ سینما است.
9. پیشنهاد غیرقابل رد در فیلم The Godfather
- سال ساخت: 1972
- کارگردان: فرانسیس فورج کاپولا (Francis Ford Coppola)
جمله «An Offer He Can’t Refuse» دو بار در فیلم The Godfather بیان میشود. بار دوم در فیلم هنگامی از این جمله استفاده میشود که «دان ویتو» (Don Vito) به پسرخوانده خود «جانی فانتین» (Johnny Fontane) میگوید که نقش مورد نظر را در فیلم آقای والتز (Waltz) دریافت خواهد کرد! چطور؟ «پیشنهادی به او میدم که نتونه رد کنه». نقشآفرینی محشر مارلون براندو در نقش دان ویتو سبب شد این سکانس تبدیل به یکی از سکانس های برتر سینمای جهان و شاید بهترین سکانس فیلم دنیا شود.
10. «من پدر تو هستم» در فیلم Star Wars: Episode V – The Empire
- سال ساخت: 1980
- کارگردان: اروین کرشنر (Irvin Kershner)
با جمله «I Am Your Father» بود که کل دنیا از اینکه قهرمان اصلی و نقش منفی این فیلم پدر و پسر هستند، تعجب کردند. البته ما باید انتظار این رابطه را تا حدودی داشتیم، چراکه زمانی که در آن غار، لوک در خیالات خود سر دارث ویدر را جدا کرد، زیر ماسک دارث ویدر سر خود را دید. با اینکه ما هم اکنون از رابطه لوک با پدرش آگاهی داریم، اما هنوز هم حس عجیبی دست میدهد وقتی این سکانس برتر هالیوود را میبینیم.
11. بزرگترین حقه شیطان در فیلم The Usual Suspects
- سال ساخت: 1995
- کارگردان: برایان سینگر (Bryan Singer)
آخرین سکانس فیلم مظنونین همیشگی یکی از بهترین سکانس های تاریخ سینمای جهان است. وربال (با بازی کوین اسپیسی) جمله معروفی در این فیلم دارد: “بزرگترین حقه شیطان این است که همه دنیا را قانع کرده که وجود ندارد”. در سکانس آخر وقتی کارآگاه این جمله ر ابه یاد میاورد، و سپس تکههای پازل را بار دیگر کنار هم میچیند شاهد سکانس برتر هالیوود هستیم. سکانس آخر این فیلم یکی از محشرترین و ماندگار ترین سکانس های تاریخ سینما است که امکان ندارد آن را فراموش کنید.
12. دختر قرمزپوش در فیلم The Schindler’s List
- سال ساخت: 1993
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
این سکانس یکی از غمانگیزترین، مفهومیترین و معروف ترین سکانس های تاریخ سینما است که سازنده آن کسی نیست جز کارگردان بزرگ، استیون اسپیلبرگ. این تصویر تقریبا برای همه تصویری آشنا است، حتی اگر فیلم فهرست شیندلر را ندیده باشیم. دختربچهای قرمزپوش که بیتوجه به وقایع هولناک اطراف به راه خود ادامه میدهد. هیچ کلمهای نمیتواند بزرگی و غم این صحنه را توضیح دهد و تنها اشک لایق این غمانگیزترین و بهترین سکانس تاریخ سینما است. برای آشنایی و دانلود فیلم فهرست شیندلر و تماشای این بهترین سکانس فیلم دنیا به این مطلب مراجعه کنید.
13. به هم رسیدن ولگرد کوچولو و فرزندخواندهاش در فیلم The Kid
- سال ساخت: 1921
- کارگردان: چارلی چاپلین (Charlie Chaplin)
بسیاری از خنده دار ترین سکانس های تاریخ سینما را میتوانیم در فیلمهای چارلی چاپلین پیدا کنیم. اما سکانسی که اینجا میخواهیم به شما معرفی کنیم، یکی از احساسیترین سکانسهای آثار چاپلین است. یکی از سکانس های برتر تاریخ سینمای دنیا را در اولین فیلم کمدی بلند چارلی چاپلین میبینیم. ماجرا از این قرار بود که ولگرد کوچولو مدتها از یک بچه سر راهی مراقبت کرده بود و او را مثل پسر خودش دوست داشت. وقتی پلیس به خانهی او میآید و بچه را با خود میبرد، ولگرد کوچولو دنبال آنها میدود و وقتی سرانجام به او میرسد، یکی از احساسیترین صحنهها را با در آغوش کشیدن او خلق میکند. این صحنه بدون شک یکی از صد سکانس برتر تاریخ سینما است.
14. اولین دیدار هانیبال لکتر و کلاریس استارلینگ در فیلم The Silence of the Lambs
- سال ساخت: 1991
- کارگردان: جاناتان دمی (Jonathan Demme)
وقتی از بهترین سکانس های تاریخ سینما هالیوود حرف میزنیم، نمیتوانیم نامی از قاتل زنجیرهای مشهور سکوت برهها نبریم. اولین دیدار دکتر هانیبال لکتر با کلاریس استارلینگ یکی از سکانس های برتر تاریخ سینمای دنیا است که 6 دقیقه به طول میانجامد. آرامش عجیبی که در رفتار دکتر هانیبال وجود دارد و دیالوگهایی که در زیرزمین زندانمانند یک بیمارستان روانی بین این دو نفر رد و بدل میشود، این صحنه را برای همیشه در ذهن مخاطب حک میکند.
15. سکانس آخر در فیلم It’s A Wonderful Life
- سال ساخت: 1946
- کارگردان: فرانک کاپرا (Frank Capra)
فیلم چه زندگی شگفتانگیزی را میتوان بارها و بارها تماشا کرد. فرقی هم ندارد چندبار آن را تماشا کرده باشید، صحنهی آخر آن همیشه جذابیت خود را حفظ میکند. در این سکانس که از سکانس های برتر تاریخ سینمای دنیا است، جورج بیلی بالأخره معنای زندگی را درک کرده و متوجه شده که چه نعمت بزرگی است. تماشای این سکانس به ما یادآوری میکند که چه چیزهایی در زندگی اهمیت دارند. در این صحنه و در این گردهمایی امید و محبتی را میبینیم که باعث میشود یاد زندگی خودمان بیفتیم و بابت حضور آدمهای مهربان در آن، شکرگزار باشیم.
16. دیدن پیغام ها در فیلم Interstellar
- سال ساخت: 2014
- کارگردان: کریستوفر نولان (Christopher Nolan)
هالیوود صحنه غمگین کم ندارد اما یکی از غمگین ترین سکانس های تاریخ سینما را در فیلم میانستارهای میبینیم. همانجا که کوپر پیغامهای پسر و دخترش را که طی سالها برای او فرستادهاند تماشا میکند. زمان برای او که در فضا سفر میکند کندتر میگذرد و در حالیکه برای او تنها چند ساعت گذشته است، فرزندانش روی زمین 30 سال بزرگتر شدهاند. او پیغامهای پسرش طی سالهای مختلف را میبیند؛ پسرک بزرگ میشود، عاشق میشود، بچهدار میشود، فرزندش را از دست میدهد و سرانجام از پیغام فرستادن برای پدرش ناامید میشود. غمی که در این صحنه وجود دارد در کنار بازی بینظیر متیو مککانهی، قلب بیننده را به درد میآورد.
17. خواستگاری آقای دارسی از لیزی در فیلم Pride and Prejudice
- سال ساخت: 2005
- کارگردان: جو رایت (Joe Wright)
وقتی حرف از سکانسهای عاشقانه به میان بیاید، یاد جین آستن و رمانهای عاشقانه جذاب او و همچنین اقتباسهای سینمایی از آثارش میافتیم. بدون شک یکی از بهترین سکانس های عاشقانه تاریخ سینما، سکانس خواستگاری آقای دارسی است. وقتی بعد از آن همه اتفاق آقای دارسی برای بار دوم از لیزی خواستگاری کرد، یکی از سکانس های برتر تاریخ سینمای دنیا را رقم زد.
18. چرا اینقدر جدی؟ از The Dark Knight
- سال ساخت: 2008
- کارگردان: کریستوفر نولان (Christopher Nolan)
بدون شک صحنهای از فیلم شوالیه تاریکی نیز باید در فهرست صد سکانس برتر تاریخ سینما قرار بگیرد. در این عنوان از سکانس های معروف سینما، هیت لجر را با آن نقشافرینی بينظیرش از جوکر میبینیم که حین کشتن یک گنگستر، دیالوگ «چرا اینقدر جدی» را به کار میبرد. ویژگیای که باعث ماندگار این سکانس شده است نیز، همان ایفای نقش دیوانهوار هیث لجر است.
19. سر درون جعبه از فیلم Se7en
- سال ساخت: 1995
- کارگردان: دیوید فینچر (David Fincher)
شاید این مورد که از صحنههای پایانی فیلم هفت محسوب میشود را بتوانیم بهترین سکانس فیلم های خارجی در میان آثار دیوید فینچر بدانیم. در این سکانس که در اواخر فیلم رخ میدهد، قلب بینندگان واقعا به درد میافتد. پر طول فیلم با همسر کارآگاه میلز آشنا شدیم. او کاراکتری دوستداشتنی بود و دیدن سر بریده شدهاش درون یک جعبه، نه تنها کارآگاهان این فیلم، که بینندگان را نیز تحت تأثیر قرار داد.
20. تعاملهای تک نفره کارول با روح ها در فیلم Poltergeist
- سال ساخت: 1982
- کارگردان: توبی هوپر (Tobe Hooper)
معرفی بهترین سکانس های تاریخ سینما را با صحنهای از یک فیلم ترسناک ادامه میدهیم. فیلم Poltergeist را بدون شک میتوانیم از بهترین فیلمهای ترسناک بدانیم. صحنههایی از این فیلم که آن دختربچه از طریق صفحه تلوزیون ارتباط برقرار میکند را نیز میتوانیم از بهترین سکانسهای تاریخ سینما بدانیم. علاوه بر آن، دیالوگ طلایی «آنها اینجا هستند» نیز بر معذب بودن مخاطبان میافزاید.
21. مرگ جک در فیلم Titanic
- سال ساخت:1997
- کارگردان: جیمز کامرون (James Cameron)
نمیشود حرف از معروف ترین سکانس های تاریخ سینما در میان باشد و چیزی درباره تایتانیک نگوییم. البته این فیلم سکانسهای به یادماندنی زیادی دارد اما این لحظه اوج فیلم که تمام بینندگان را میخکوب و البته متأثر کرد، قطعا یکی از بهترینهاست.
22. مونتاژ ابتدایی انیمیشن Up
- سال ساخت: 2009
- کارگردان: پیت داکتر (Pete Docter)
دنبال بهترین سکانس های عاشقانه تاریخ سینما میگردید؟ اگر بخواهید این سکانسهای عاشقانه با طعم تلخ و آشنای از دست دادن همراه باشد، مونتاژ ابتدایی انیمیشن آپ، بهترین گزینه است. در سکانسهای ابتدایی این انیمیشه میبینیم که یک پسر خجالتی با دختری سرزنده آشنا میشود. در ادامه شاهد شکلگیری عشقی زیبا بین آنها هستیم اما در نهایت مرگ بین این عاشقان فاصله میاندازد. در همین لحظات کوتاه، سختیها و پیچیدگیهای زندگی به خوبی نشان داده میشوند.
23. من میلک شیکت را میخورم از فیلم There Will Be Blood
- سال ساخت: 2007
- کارگردان: پال توماس اندرسن (Paul Thomas Anderson)
فیلم خون به پا خواهد شد یکی از شاهکارهای کارنامه هنری پال توماس اندرسن و دنیل دی لوییس است. شخصیت دنیل پلینویو که لوییس نقشش را ایفا میکند، یک مدیر بیوجدان است که دوست ندارد هیچکس با او مخالفت کند. در سکانس پایانی فیلم میبینیم که پلینویو خشم فروخوردهاش را به سوی دشمن خونینش روانه میکند. الی ساندی تا حد مرگ از پلینویو کتک میخورد. بعد از آن نیز پلینویو با جمله «من میلک شیکت را میخورم» به خوبی قدرت و ثروت خود را به رخ او میکشد.
24. مونولوگ گالوم در فیلم The Lord of the Rings: The Two Towers
- سال ساخت: 2002
- کارگردان: پیتر جکسون (Peter Jackson)
گالوم را به یاد میآورید؟ بیراه نیست اگر او را شگفتانگیزترین مخلوف سینما بدانیم. این شخصیت که با تکنولوژی ثبت حرکت و CGI ساخته شده بود، یکی از شناختهشده ترین شخصیتهای سینما محسوب میشود. او را بیشتر به خاطر شخصیت دوگانهاش میشناسند. در این صحنه بینظیر نیز گالوم را میبینیم که برای تصمیمگیری درباره رفتارش، به یک دوراهی درونی بزرگ برمیخورد. در این سکانس به خوبی تقابل نیات خیر و شر گالوم را شاهد هستیم. مونولوگ او نیز به وضوح عذاب زیاد حلقه و تأثیرات وحشتناک آن را به نمایش میگذارد.
25. شطرنج با مرگ در فیلم The Seventh Seal
- سال ساخت: 1957
- کارگردان: اینگمار برگمن (Ingmar Bergman)
چطور میتوانیم این صحنه به یادماندنی از فیلم The Seventh Seal را از قلم بیندازیم؟ این سکانس در واقع با الهام از تشبیه زندگی به نوعی کشمکش ابدی بین مرگ و زندگی ساخته شده است. در این سکانس میبینیم که به خاطر شیوع بیماری، مرگ بر همه جا سایه افکنده اما حالا شکلی انسانس به خود میگیرد و شوالیه را به یک بازی شطرنج دعوت میکند. شوالیه در تلاش است معنایی برای زندگی بیابد درحالیکه مرگ میخواهد به او بفهماند زندگی بیهوده و بیهدف است.
10 نمونه از سکانس های برتر سینمای جهان که ماجرای عجیبی دارند
مهم نیست چند بار یک فیلم را تماشا کنید، بعضی مواقع چیزهایی را در آن از قلم میاندازید و این وظیفه اینترنت است که شما را در صراط مستقیم قرار دهد. در تماشای فیلم همیشه مواردی بیش از آن چه که در ظاهر میبینیم وجود دارد، بسیاری از آنها در پشت صحنه یا طی پروسه تولید اتفاق میافتند یا حتی بعضی مواقع به قدری جزئی هستند که از چشم فیلم دوستان دور میمانند. کشف این جزئیات موقعی جذابتر میشود که روی بخش خاصی از فیلم تأثیر گذاشته یا رویه آن را تغییر دهند.
این تکههای بامزه، باگهای تولیدی و جزئیات تأثیرگذار غالباً به سکانسهای کالت در فیلمهای معروف سینما اختصاص دارند و دیدگاهتان را به صحنههایی که بارها تماشا کردهاید تغییر میدهند. بسیاری از آنها را یا خودتان دیدهاید یا جایی در موردشان شنیدهاید، اما در این فهرست احتمالاً یکی دو گزینهای پیدا شود که برایتان تازگی داشته باشد. پس بیش از این وقتتان را نمیگیریم و یک راست میرویم سراغ 10 واقعیت عجیب در بهترین سکانس های فیلم های خارجی!
1. جین وایلدر به این شرط بازی در نقش ویلی وانکا را قبول کرد که هنگام ورودش پشتک بزند (Willy Wonka & The Chocolate Factory)
- سال ساخت: 1971
- کارگردان: مل استوارت (Mel Stuart)
جین وایلدر بازیگر نقش ویلی وانکا در فیلم ویلی ونکا و کارخانه شکلاتسازی، که از یک کتاب کودکانه کلاسیک به قلم رولد دال اقتباس شده بود، درخواستهای کلیشهای بازیگران از کارگردان را به سطح جدیدی از دیوانگی ارتقا داد و برای اجرای نقشش شرطی احمقانه گذاشت. اگر درخواستش رد میشد، بازی در نقشش را قبول نمیکرد. لابد میپرسید: خب، حالا درخواستش چه بود؟ (نه که خودتان در عنوان مشاهده نکردید!) پول؟ تایم کاری سبک؟ جواب منفی است. این بازیگر دیوانه دلش میخواست هنگام راه رفتن ورجه وورجه کند و پشتک بزند. در ادامه نامهای که قبل از قبول کار به کارگردان نوشت را مشاهده میکنید:
«هنگام اولین ورودم، دلم میخواهد عصا به دست در را باز کنم و لنگ لنگان به سمت جمعیت حرکت کنم. همین جور که به سمتشان راه میروم عصایم در سنگ فرشها گیر کند، همچنان به مسیرم ادامه دهم، عصایم سرپا ایستاده، اما من همچنان راهم را ادامه دهم تا این که متوجه شوم دیگر عصا در دستم نیست. در شرف این هستم که به سمت جلو بیفتم، اما دقیقاً قبل از برخوردم با زمین یک پشتک جانانه میزنم و به سمت عقب جهش برمیدارم تا ملت تشویق کنند.»
لابد میپرسید چرا؟ آیا این تنها خواسته وایلدر برای اجرای این نقش بود؟ ما هم نمیدانیم، به غیر از این واقعیت که (البته به گفته خودش) «از آن زمان به بعد هیچ کس متوجه نشد که چه زمان راست میگویم و چه زمان دروغ؟»
2. در سکانس جنگل اشباح، مترسک هفتتیر در دست دارد (The Wizard of Oz)
- سال ساخت: 1939
- کارگردان: ویکتور فلمینگ
حتی اگر به هر دلیل این مورد جزئی را حین تماشای The Wizard of OZ دیده باشید، احتمال زیاد آن را خطای دید شمرده و بیخیالش شدید، اما به چشمان تیزبینتان افتخار کنید، شما اشتباه نکردید؛ مترسک واقعاً در یکی از سکانسهای The Wizard of Oz هفتتیر به دست دارد. این از آن چیزهایی است که به سه دلیل بزرگ متوجشان نمیشوید.
اولاً آخر با کدام منطق درب و داغانی جور در میآید که مترسک، یکی از ساکنین سرزمین خیالی Oz یک اسلحه پر به دست بگیرد؟ ثانیاً اسلحه آنقدر واضح نیست، مگر این که خودتان دنبالش بگردید، ثالثاً تقریباً غیرممکن است که در نسخههای تلویویونی مشاهدهاش کنید.
اما این اسلحه کذایی وجود دارد! حین عبور «دوروثی» و دارودستهاش (حالا که اسلحه دارند، کم از دارودسته آل کاپون نمیکنند) از جنگل مخوف، «مترسک» اسلحه به دست گرفته است. این موضع وحشت غالب در چهره او را به شدت غیرمنطقی میکند، آخر کسی که اسلحه گرم همراهش دارد که دیگر از چه میترسد! همان اول کار جادوگر بدذات را هدشات میکند و به کل دردسر پایان میدهد.
3. جین کلی سکانس رقص به یاد ماندنیش را در حالی اجرا کرد که مریض بود و 40 درجه تب داشت (Singin’ in the Rain)
- سال ساخت: 1952
- کارگردان: جین کلی (Gene Kelly)، استنلی دونن (Stanley Donen)
با توجه به شوق و روحیه بالایی که جین کلی در فیلم Singin’ In the Rain دارد، احتمال زیاد تصور میکنید که او در سلامت کامل به سر میبرد؛ اما در واقعیت هر لحظه احتمال داشت که از حال برود و غش کند، چون به شدت مریض بود. با وجود دمای بالای بدنش و این که در این سکانس باید زیر باران مثل موش آب کشیده شود، جین خم به ابرو نیاورد و یکی از به یادماندنیترین و بهترین سکانس های رقص تاریخ سینما را خلق کرد. این سکانس را میتوانیم بهترین سکانس فیلم دنیا در رقص و از سکانس های برتر سینمای جهان بدانیم.
4. جف بریجز قبل از سکانسهای نئشگی «دود» (Dude)، چشمانش را آنقدر میخاراند تا برای نقشش آماده شود (The Big Lebowski)
- سال ساخت: 1998
- کارگردان: برادران کوئن (Coen brothers)
این که جف بریجز قبل از بازی در هر سکانس از کمدی برادران کوئن یعنی The Big Lebowski چند نخی مواد مخدر نعشهاور دود کند، با توجه به شاخصههای نقشش، منطقی به نظر میرسد؛ اما شیوهای که او پیش گرفت بسیار سادهتر و صد البته قانونیتر بود.
بریجز قبل از بازی در هر سکانس برای حفظ چهره بیخیال (و بهتر است بگوییم تن لش) «دود» با کارگردانان فیلم مشورت میکرد و از آنها میپرسید که به نظرشان باید در این سکانس نعشه باشد یا خیر؟ جواب در اکثر مواقع مثبت بود؛ بنابراین بریجز یک گوشه کنار دنجی را پیدا و پروسه خارش چشم را آغاز میکرد تا به وضعیت مطلوب برسد. ظاهراً در تمام مدت تولید این تنها زمانی بود که در مورد شخصیتش با برادران کوئن صحبت میکرد.
5. تامی لی جونز حین سکانس سد بهترین دیالوگ را در فیلم ابداع کرد: «واسم مهم نیست» (The Fugitive)
- سال ساخت: 1993
- کارگردان: اندرو دیویس (Andrew Davis)
بسیاری فیلم The Fugitive را با ریش هریسون فورد و بازی فوقالعاده تامی لی جونز به خاطر دارند که به خاطرش برنده اسکار بهترین بازیگر مکمل مرد هم شد. با این حال به دلایلی که طرفداران هم متوجه نشدند لیاقت بیشتر از اینها را دارد. یکی از به یادماندنیترین سکانسها در فیلم، که از بهترین سکانس های تاریخ سینما است، مربوط به قسمتی است که مارشال دولتی، «کیمبل» با بازی فورد را به اشتباه متهم میکند. در این صحنه هنگامی که فورد تفنگش را به سمت جونز نشانه میگیرد، فریاد میکشد: «من همسرم را نکشتم!» و جونز بلند جواب میدهد: «واسم مهم نیست!».
زیبایی این دیالوگ در این است که یک جورایی نقش جونز در سرتاسر فیلم را جمعبندی میکند. او اهمیتی نمیدهد که فورد این جرم را مرتکب شده باشد یا خیر. وظیفهاش است تا او را دستگیر کند و فقط همین برایش اهمیت دارد؛ بیگناه بودن فورد به او مربوط نمیشود. در نهایت کاشف به عمل آمد که جونز این جمله را خودش ابداع کرده و دیالوگ اصلی یک چیز بیمزه بود: «پس…زنت رو نکشتی…» در اینجا باید از جونز متشکر باشیم که با ابتکار عمل یکی از سکانس های برتر سینمای جهان و بهترین سکانس فیلم دنیا را خلق کرد.
6. به جای اسب از نارگیل استفاده میشد چون هزینههای زیادی برای تیم تولید داشت (Monty Python & The Holy Grail)
- سال ساخت: 1975
- کارگردان: تری گیلیام (Terry Gilliam)، تری جونز (Terry Jones)
Monty Python & The Holy Grail را اغلب به عنوان یکی از بامزهترین فیلمهای تاریخ میدانند. یک کمدی بدون تاریخ انقضا همراه با شوخیهایی که به راحتی فراموش نمیشوند. یکی از به یادماندنیترین لحظههای فیلم، و از بهترین سکانس های تاریخ سینما، زمانی است که برای اولین بار با King Arthur آشنا میشویم. آرتور به جای این که سوار بر یک اسب سرحال باشد، خدمتکاری دارد که او را همراهی میکند و دو تکه نارگیل را به یکدیگر میزند تا صدای سم اسب را در بیاورد. شیرینکاریهای معمول و طنز انقلابی Monty Python باعث میشد که بینندگان متوجه حقایق پشت داستان نشوند.
مشخص شد این سکانسهای به یادماندنی که از سکانس های برتر تاریخ سینمای دنیا نیز هستند، به این جهت خلق شدند چون تیم تولید نمیتوانست از پس هزینه اسبهای واقعی برآید و ماجرای نارگیلها در واقع به عنوان راه حلی برای این معضل طرح شدند. مطمئناً وجود اسب به هیچ وجه اینقدر خندهدار نمیشد. اینجا است که به این نتیجه میرسیم که پول دوای هر دردی نیست و با کمترین هزینه نیز میتوان بهترین سکانس فیلم دنیا را ساخت.
7. باران پس زمینه سکانس حشره الکتریکی شبیه کد ماتریکس طراحی شده است (The Matrix)
- سال ساخت: 1999
- کارگردان: خواهران واچوفسکی (The Wachowskis)
فیلمهای Matrix پرشدهاند از جزئیات کوچک که البته این موضوع با توجه به گستردگی داستان و فیلمنامه پیچیدهاش منطقی به نظر میرسد؛ اما جزئیات جالبی در سکانسهای اول فیلم وجود دارند که از چشم بسیاری از افراد دور میماند.
در سکانسی که حشره الکتریکی به شکل چندش آوری از شکم «نئو» خارج میشود، باران پس زمینه با شباهت به کد معروف ماتریکس طراحی شده است. این اشارهای جالب و منطقی به همان دنیای مجازی دارد که خواهران واچووسکی داستانشان را روایت میکنند.
8. فرانسیس فورد کاپولا گربه دون ویتو را هنگام چرخ زدن در استودیوی پارامونت پیدا کرد و در فیلم قرار داد (The Godfather)
- سال ساخت: 1972
- کارگردان: فرانسیس فورد کاپولا
عجیب است که چگونه بعضی از به یادماندنیترین و بهترین سکانس های تاریخ سینما، خود به خود شکل گرفتند. در سکانس آغازین The Godfather «دون ویتو» را همراه با گربه ملوسش میبینیم؛ در حالی که در فیلمنامه اصلی نقشی برای گربه نوشته نشده بود. واقعیت قضیه این است که همه این تغییرات طی چند دقیقه آخر در سناریو اعمال شدند.
به گفته فرانسیس فورد کاپولا این گربه در استودیوی پارامونت سرگردان بود؛ هنگامی که قدم زنان وارد صحنه میشود، کاپولا برداشت را کات نداده و به گربه اجازه میدهد برای خودش راه برود و روی پای براندو بنشیند و باقی دیالوگش را بگوید. البته به دلیل خرخر زیاد گربه، براندو مجبور شد بسیاری از دیالوگهایش را دوباره بازگو کند. عجب گربه خوششانسی که در سکانس برتر هالیوود حضور دارد!
9. در سکانسی که T-1000 کلون سارا کانر میشود، خواهر دوقلوی لیندا همیلتون ایفای نقش میکند (Terminator 2: Judgment Day)
- سال ساخت: 1991
- کارگردان: جیمز کامرون (James Cameron)
با وجود جلوههای ویژه کامپیوتری (CGI) خیرهکنندهای که در اولین دنباله Terminator از جیمز کامرون به کار رفتند، استفاده از این فناوری در سکانسی که دو شخصیت سارا کانر به دلیل قابلیت تغییر شکل T-1000 در یک صحنه دیده میشوند، منطقی به نظر میرسد. هر چه باشد اگر کامرون بتواند یک ربات آدمکش مایع بسازد، رسیدن به چنین دستاوردی نباید برایش کاری داشته باشد.
اما در واقعیت کامرون یک تکنیک متفاوت را برای ساخت این سکانس برتر هالیوود پیش گرفت؛ روشی به مراتب منطقیتر که باعث صرفهجویی در کلی زمان و هزینه شد: او به سادگی از خواهر دو قلوی لیندا هملینتون، لزلی در سکانس پس زمینه استفاده کرد. در سکانسی که T-1000 تبدیل به یک نگهبان زندان میشود نیز از همین تکنیک استفاده شده است.
10. استنلی کوبریک مار خانگی آلکس را در فیلم قرار داد چون مالکوم مک داول از مار میترسید (A Clockwork Orange)
- سال ساخت: 1971
- کارگردان: استنلی کوبریک
استنلی کوبریک جدا از این که به عنوان یکی از بزرگترین کارگردانان تاریخ هالیوود شناخته میشد، شخصی بینهایت بیرحم، دل سنگ و بیاحساس بود که بدون کوچکترین تشویقی بازیگرانش را با تحقیر، فریاد و اضطراب زیاد به بازی در شاهکارهایش وا میداشت تا آنها بدون هیچ سوالی به دستوراتش عمل کنند. باورتان نمیشود؟ از شلی دووال در فیلم The Shining بپرسید (البته اگر توانستید پیدایش کنید).
مالکوم مک داول که نقش آلکس دیلارج را در اثر اقتباسی A Clockwork Orange بازی میکرد نیز از دست این کارگردان دیوانه و بیمار کم زجر نکشیده است. کوبریک پس از این که متوجه شد مک داول از مار وحشت دارد، به سکانسهای آلکس دیلارج یک مار هم به عنوان حیوان خانگی اضافه کرد؛ با وجود این که به چنین چیزی در کتاب اشاره نشده بود و تفاوتی هم در فیلمنامه به وجود نمیآورد.
اگر مک داول در این سکانسها از مار وحشت میکرد عمل کوبریک منطقی به نظر میرسید. اما جالب اینجا است که از مار مثل یک حیوان خانگی نگهداری میکند.
سخن پایانی
در این مطلب از پلازا با سکانس های برتر سینمای جهان آشنا شدیم. ابتدا مروری بر سکانس های برتر تاریخ سینمای دنیا داشتیم و در بخش دوم با چند نمونه از عجیبترین و بهترین سکانس فیلم های خارجی آشنا شدیم؛ سکانسهایی که داستانی عجیب و گاها خندهدار در پشت پرده آنها وجود داشت. نظر شما در مورد این فهرست سکانس های برتر سینمای جهان چیست؟ اگر از شما خواسته شود بهترین سکانس فیلم دنیا را نام ببرید، به کدام سکانس از چه فیلمی ارجاع میدهید؟ به نظرتان غمگین ترین سکانس های تاریخ سینما ایران کدامند؟ اگر شما هم ماجرای عجیب و غریبی درباره بهترین سکانس فیلم های خارجی میدانید در بخش دیدگاهها با ما و مخاطبان پلازا در میان بگذارید.
هزاران بار